دیالوگ از سریال Backstreet Rookie
پسره به دختره زنگ میزنه که تولد پدرته و میخواد بره تولد اما دختره میپیچونتش . اما همون شب خانواده دختره را در تولد با رئیس چو پسر جوان دیگه میبینه.
جمله داخل ذهن پسره : نمیتونستم بهش بگم که اون شب اونجا بودم و تو خانواده ات را دیدم. یا از حقیقت اینکه اون با رئیس چو دوسته خوشم نمیاد و ناگهان احساس کردم که یک تیکه رشته فوریم(رشته نودل خام) . یون جو (دختره) و والدینش و رئیس چو مثل یک ترکیب خوب از ژامبون و کیک برنجی و سبزیجات در حال جوشیدن توی دیگ بودن و من مثل یک تیکه از رشته های فوری (نودل خام ) بودم که نمیتونستم بهشون محلق بشم.