اگر نابینا باشیم و به عنوان روانشناس یا مشاور در حوزه روان درمانی فعالیت کنیم، شاید اطرافیان و مراجعان معتقد باشند که ما به عنوان یک متخصص در درک زبان بدن و نشانههای هیجانی بصری مشکل داریم و در به کارگیری این نشانه های ارزشمند در فرآیند روان درمانی، ضعیف هستیم. اگر هم به چشم خود ببینند که ما با آن که نابینا هستیم، میتوانیم این حالتهای هیجانی را شناسایی کنیم، بسیار متعجب میشوند و اولین مسئله ای که به ذهنشان میآید این است که احتمالا مقداری بینایی داریم. چندین سال پیش وقتی در یک مصاحبه شغلی برای جذب متخصص روانشناس شرکت کردم، با همین بهانه رد شدم. در همین راستا به ما روانشناسان نابینا همیشه توصیه میشود که یا در حوزه مشاوره تلفنی فعالیت کنیم یا برای مشاورههای اشخاص نابینا که مشابه ما نمیبینند، اقدام نماییم. ولی ما روانشناسان نابینا در راستای متمرکز شدن بر روی آیتمهای صوتی و رفتاری برای درک زبان بدن و حالت هیجانی مراجعان تجارب سودمندی داریم.
پس میخواهم در این فرصت، چهار تجربه مرتبط خود را مطرح کنم و در نهایت نتیجه گیریام را توضیح دهم. امیدوارم بعد خواندن این مطلب اگر شما هم نابینا هستید، ایدههای جدیدی برای شناسایی زبان بدن و حالت هیجانی سایر اشخاص به ذهنتان برسد و اگر هم بینا هستید، برخی از سوالاتتان درباره دنیای نابینایان پاسخ داده شود و مرز ذهنی بین ما نابینایان و شما افراد بینا کاهش یابد.
در گذشته مراجعی با علائم اضطراب جدایی داشتم که ایام تعطیل نوروز باعث افزایش اضطراب و رفتارهای چسبنده و مقابلهجویانهی او شده بود. در طول جلسه تماس چشمی محدودی داشت؛ بسیار محدود حرف میزد و گاهی نیز در طول جلسه گریه میکرد. تشخیص بالا را بر اساس گفتههای خواهر بزرگتر ایشان، نزدیک نشستن بیش از حد کودک به خواهر، نداشتن تماس چشمی، گریه کردن گاه به گاهی، عدم تمایل برای صحبت کردن و در نهایت نیز دادن جوابهای تک کلمه ای به سوالات روانشناس در نظر گرفتم. چرا که منبع تولید صوت (یعنی دهان) کودک بسیار نزدیک خواهر بود و همچنین این منبع صوت به جهت و سمت خواهر و کمی مایل به زمین اتاق قرار داشت. در نهایت نیز اضطراب خود را چه خواهر و چه کودک با تکان دادن پا و ضربه زدن به زمین نشان میدادند. گاهی هم کودک با صدای بسیار پایین با خواهر خود به صورت در گوشی صحبت میکرد یا با زمزمه درخواست ترک جلسه را داشت.
مراجع دیگری نیز در کلاسهای سوپرویژن خود مشاهده کردم که به گفته استاد و همکاران بر اساس تحلیل رفتار متقابل، دارای شخصیت کودکانه بود. این دوستان این برچسب را با توجه به پوشش، نحوه نشستن در طول جلسه، اشارههایی که با دست انجام میداد و میمیک چهره او در نظر گرفته بودند. حال من نیز این شخصیت را از طریق پراکنده گویی، نداشتن انسجام فکری، شیوه خنده، لحن گفتار، انتخاب واژگان، لوس و کشیده صحبت کردن مراجع تشخیص دادم.
علاوه بر آنها مراجع دیگری از کلاسهای سوپرویژنم، یک بار بسیار مهاجم و مقابله جویانه در جلسه حاضر شد. این مسئله در حالت نشستن، فرم صورت، رنگ چهره، اشارهها و حرکات بدنی او مشهود بود. حالت مهاجم او نشانههای صوتی نیز داشت که من نابینا میتوانستم آنها را تشخیص دهم. در گفتار کلمات و لحن کنایه دار انتخاب میکرد. تند تند صحبت میکرد و به روانشناس فرصت گفتار نمیداد و مکسهای بین جملاتش اندک بود. همچنین صدایش در گفت و گو کمی بلندتر از روانشناس بود و خشکی خاصی داشت.
مراجع جالب دیگری داشتم که میتوان او را جز موارد خاص در نظر گرفت. در بخشی از جلسه درمان با آن که به صورت عادی صحبت میکرد بدون هیچ نشانه حرکتی، در چهره حالت گریه و بغض داشت. چرا که مرور خاطرات تلخ باعث ناراحتی او شده بود. ولی بیروح و خالی از هر نوع احساس بودن صدایش برای من یک علامت تشخیصی بود.
اطرافیان بینای ما، به علت غلبه حس بینایی برای دریافت اطلاعات محیطی، معمولا علائم صوتی را نا دیده میگیرند و تنها نشانگان بصری و رفتاری را به عنوان آیتم کلیدی مورد توجه قرار میدهند. در حالی که نشانههای رفتاری و حرکتی را ما روانشناسان نابینا در کنار علائم صوتی، میتوانیم در جلسه درمان شناسایی کنیم و برای درک حالات هیجانی مراجعان به کار گیریم. ولی افراد بینا، ما را در شناسایی و درک حالات هیجانی و نشانگان بصری بدنی ناتوان تلقی میکنند؛ چرا که ما را مشابه خودشان در نظر میگیرند که تنها چشمهایشان را بستهاند. در حالی که ما به علت زندگی کردن در شرایط نابینایی بر روی سایر حواس، چون شنوایی متمرکزتر و مسلطتر شدهایم و میتوانیم با استفاده از آنها حالات هیجانی سایرین را درک و شناسایی کنیم. پس با استفاده از آیتمهایی چون تنفس، بلندی، لحن، آهنگ، تن، سرعت، ریتم، تاکید، تمرکز، سکوتها و مکس گفتار و همچنین رفتارهای حرکتی -مثل تکان دادن پا- و محل قرار گیری دهان (منبع تولید صوت) مراجعان به شناسایی این حالتهای هیجانی (چون خشم، غم، ناراحتی و..) میپردازیم. لازم به ذکر است که حرکات مراجعان همواره صدا ایجاد میکند و با تغییر فرم و حالت نشستن آنها، در جلسه درمان محل دهانشان نیز تغییر میکند و به طبع زاویهاش نیز با گوشهای ما تغییر خواهد کرد. این مسئله از آنجا که حالت نشستن مراجعان و تغییر آن در طول جلسه بسیار اطلاعات سودمندی برای روان درمانی در خویش دارد، نقش مهمی در شناسایی حالات هیجانی مراجعان برای ما روانشناسان نابینا بازی میکند.
علاوه بر این، بسیاری از مراجعان به دلیل اینکه فکر میکنند ما به عنوان یک روانشناس نابینا متوجه زبان بدن آنها نمیشویم، خود واقعیشان را راحتتر نشان میدهند. در حالی که در برابر روانشناس بینا تلاش میکنند زبان بدن خود را کنترل کنند. پس میتوان گفت شاید برخی جاها با استفاده از اصول ذکر شده در بالا، واقعا ما بهتر از افراد بینا به علت نبود نقاب و گارد دفاعی متوجه حالت هیجانی مراجعان میشویم. ولی گفتن این نکته خالی از فایده نخواهدبود که تلاش بسیار زیاد ما برای فهم زبان بدن مراجعان میتواند ما را به سمت وسواس سوق دهد. پس بهتر است با حفظ آرامش اجازه دهیم حسهای دیگرمان کار خود را کنند و به حسهای خود اعتماد کنیم. ما حس شنواییمان قویتر است اما گاهی این موضوع، یعنی تمرکز روی تمامی نشانهها وسواس ایجاد میکند و باید از کمالگرایی خود کم کرده تا راحتتر متوجه نشانهها شویم.
حالتهای هیجانی (چون خشم، شادی، غم، عصبانیت و..) گوناگون بوده و نشانههای حرکتی، بصری و صوتی متنوعی دارند و در هر شخصی، به صورت متنوعی بروز میکنند. به همین علت در برخی از اوقات ما روانشناسان به ویژه اگر نابینا باشیم، قادر به شناسایی و تفسیر کامل آنها نیستیم. در نتیجه کارورزی و تمرین متعدد در راستای شناسایی و تفسیر این نشانههای رفتاری و صوتی برای ما، متخصصین نابینا توصیه میشود. پس باید در موقعیتهای ارتباطی و بین فردی متعدد قرار بگیریم تا تواناییهای خود را در این زمینه ارتقا دهیم. توصیه میشود حتی در روابط اجتماعی، شغلی، دوستانه و خانوادگی روزانه خود این مهارتها را تمرین کنیم. از سویی دیگر، استفاده از موقعیتهای محافظت شده (چون کلاس درس، کارگاههای روانشناختی و جلسات سوپرویژن) که در آنها اشخاص بینای دیگری نیز حضور دارند و میتوانیم برداشت شخصی خود را با کمک ناظران بینا مورد نقد و بررسی قرار دهیم، سودمند میباشد. در تمامی موقعیتهای ذکر شده، میبایستی تلاش کنیم با اطرافیان خود روابط بین فردی تشکیل دهیم، حالتهای هیجانی طرفهای مقابل خود را شناسایی کنیم، برداشت خود را -در قالب بازخورد گفتاری- اعلام نماییم و درستی یا نادرستی آنها را با کمک ناظران بینا مورد نقد و بررسی قرار دهیم. علاوه بر این، گاهی اوقات میتوانیم از کمک یک دستیار بینا استفاده کنیم. بهتر است برای او توضیح دهیم که چه ویژگیهای دیداری برایمان مهم است تا بتواند در قالب یک چک لیست به آنها توجه نماید و به ما گزارش دهد. زیرا یک سری نشانههای روانشناختی مهم که میبایست دستیار به آن آگاه باشد، هر فرد بینایی نمیتواند توضیح دهد یا ممکن است از برخی از نشانهها غافل شود.
در پایان، اصلیترین نکتهای که باید به آن توجه کنیم نترسیدن و درگیر شدن با روابط بین فردی، روان درمانی و کارورزی است تا در طول این فرآیندها با آیتمهای صوتی و حرکتی آشنا شویم. اگر این مسئله اتفاق بیفتد، خودکار آیتمهای لازم را شناسایی و تحلیل میکنیم و نیازی به تمرکز و پیگیری وسواس گونه و چک لیستی نداریم. فعالیتهای مورد بحث در بالا، باعث میشود که ما به عنوان یک متخصص نابینا در برابر اطرافیان، همکاران، کارفرمایان و مراجعان بینای خود مسلطتر باشیم و به طبع عملکرد بهتری در روابط بین فردی و فرآیند روان درمانی نشان دهیم.
*******
حال با خواندن این مطلب چه احساسی دارید؟
آیا سوالی دارید؟
آیا نظر یا تجربهای دارید که مطالب بالا را کاملتر کند؟