یکم استرس دارم :))
با اینکه نمیدونم اصلا قراره جز خودم کسی اینارو بخونه یا نه! ولی الان استرس دارم چونکه:
1) اولین باره که دارم اینجا می نویسم و احتمال می دم به جز خودم کسایی که نمیشناسمشون دلنوشته هام رو بخونن...
2) میدونم اصلا مهارت نوشتن ندارم ، ی زمانی وبلاگ شخصی داشتم اما کسی نمیومد بخونه :)))) خیالم راحت بود
3) ی وقتایی تو دفتر خاطراتم یه چیزایی نوشتم که سعی کردم قایمش کنم کسی نبینه :(
آخی ... ی کم یخم آب شد!
چون:
من یه دختر پرحرف( در حد آنشرلی)، رویاپرداز، کنجکاوم که راه های زیادی تو دنیا هست که نرفتم و دلم میخواسته برم ...
بیشتر می خوام خودمو زودتر کشف کنم و دنبال آرزوم بدووم ولی هنوز پیداش نکردم
و اینکه تو سن 28 سالگی هنوز نمیدونم قراره چکار کنم اضطراب شدیدی بهم داده و هراز گاهی ی تصمیم میگرم، نصفه کاره انجامش میدم و بعد ولش می کنم ....
توی این سیکل معیوب گیر افتادم...
امیدوارم ب زودی بتونم راهم رو پیدا کنم.
نرم افزار خوندم، وارد ی تیم استارتاپی شدم ، برنامه نویسی اندروید ( در حد خیلی آماتور)، گرافیک و طراحی ui ux (در حد متوسط)، طراحی وبسایت ( نصف کاره )، ی کم تولید محتوا، مدیریت ( مدیرعامل ) تیم استارتاپی اما من عاشق هنرم عاشق نقاشی و طراحی و رنگ و هرچ ک با چشم دیده بشه...
اما نمیدونم چطور ی مسیر پیدا کنم که هم بتونم کار داشته باشم و هم بتونم تو زمینه ای که بهش علاقه دارم موفق بشم ... ی جورایی تو ایران هنوز اون الگویی که می خوام رو پیدا نکردم ...
هرکسی یه داستانی داره توی زندگیش
من عاشق خوندن داستان زندگی دیگران، وقتی ی کتاب میخونم و داستان زندگی کسی رو گوش میدم، یاد میگیرم ازش... حالا اون شخص حتما آدم تحصیل کرده و با سواد یا رئیس ، مهندس، دکتر و ... نیست، اصلا ممکنه داستان زندگیش داستان شکست هاش باشه، ولی من از هموناهم یاد میگیرم
اینجای داستان زندگی خودم منتظر ی تلنگرم که بهم بگه چطور خودم رو و اون کاری ک من توش موفقم و حال خودم رو هم خوب میکنه رو پیدا کنم...
تجربتون تو پیدا کردن راهتون میتونه به من کمک کنه...
منتظر کامنت هاتون هستم