Masir
Masir
خواندن ۱۲ دقیقه·۱۹ روز پیش

سردار جنگل

میرزا یونس مشهور به میرزا کوچک خان جنگلی از مبارزان مشروطه‌خواه ایران بود که با هدف آزادی کشور از چنگال بیگانه، نهضت جنگل را پایه‌ریزی و رهبری کرد.

میرزا یونس خان
میرزا یونس خان



میرزا کوچک خان فردی بود که تمام تلاش خود را برای آزادی ایران از نفوذ قوای روس و انگلیس به کار گرفت. گرچه که شیوه مبارزه او خالی از اشتباه نبود، همواره از میرزا کوچک خان به‌عنوان فردی وطن‌پرست و آزادی‌خواه یاد می‌شود.

میرزا کوچک خان مدتی به تحصیل علوم دینی پرداخت و بعد از آشنایی با قیام مشروطه، تغییر رویه داد و به فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی روی آورد. حدود هفت سال از زندگی میرزا یونس جنگلی به مبارزه و جنگ و گریز گذشت و در نهایت، در ۴۳ سالگی و میان برف و سرما جان داد. زندگی کوتاه، اما پر فرازونشیب میرزا کوچک خان، فارغ از آزمون و خطاهایی که در زندگی هر انسانی وجود دارد، در نگاه بسیاری از افراد با آزادی‌خواهی و وطن‌پرستی پیوند خورده است. این نوشتار به بخشی از زندگی آزادی‌خواهانه و مبارزات میرزا کوچک خان و نهضت جنگل پرداخته است. 

میرزا مدتی توسط روس‌ها به تبعید رفت و پس از بازگشت به زادگاه خود، جنبش جنگل را تشکیل داد. درگیری‌های مسلحانه میان یاران میرزا کوچک خان و روس‌ها و انگلیسی‌ها، طی دو دوره و در فاصله سال‌های ۱۲۹۳ تا ۱۳۰۰ خورشیدی ادامه پیدا کرد.

در این میان، برخی او را عنصر شوروی می‌دانستند و عده‌‌ای چون ژنرال «دنسترویل» انگلیسی (که در جبهه مقابل میرزا بود) کوچک جنگلی را مردی بزرگ و وطن‌پرست معرفی می‌کردند. اغلب اندیشمندان ملی یا مذهبی نیز از وی به‌عنوان مبارزی ملی، شجاع و غیرتمند یاد کرده‌‌اند. گفته می‌شود که نفوذ معنوی میرزا و ۱۷ یار جنگلی‌اش در همه نقاط فومنات و اطراف رشت، کاملا محسوس بود و مردم با کمترین احساس خطر و ناامنی به سراغ آنان می‌رفتند.

افزایش سطح تعلیمات عمومی با ‌افتتاح مدارس و تعلیمات اجباری و مجانی به‌منظور استفاده همه اقشار جامعه از مزایای علم و دانش، از جمله اهداف فرهنگی میرزا معرفی می‌شود که ظاهرا تنها در سه سال آخر زندگی او محقق شد. بر اساس برخی مستندات موجود نیز علاقه شخصی میرزا کوچک به اشعار فردوسی از یک سو و تهییج روحیه سلحشوری افراد گروه از سوی دیگر، به تشکیل جلسات منظمی برای قرائت شاهنامه در مرکز تاسیسات نظامی جنگل انجامید.

نقطه شروع مبارزات:

در ۱۲۸۶ خورشیدی با پیوستن به صفوف آزادی‌خواهان گیلان، در فتح قزوین شرکت کرد و برای سرکوبی محمد‌علی شاه قاجار به تهران آمد. مدتی به کمک ستارخان شتافت و سرانجام به‌دلیل فعالیت‌های آزادی‌خواهانه، توسط روس‌ها از رشت تبعید و راهی تهران شد. پس از آزادی از تبعید در سال ۱۲۹۳، بار دیگر به رشت برگشت و علاوه بر مطالبات مشروطه‌خواهانه، برای نجات ایران و به‌ویژه گیلان از اشغال قوای خارجی همت گماشت. 

با اوج‌گیری نهضت مشروطه در تهران، کانونی تحت عنوان «مجلس اتحاد» توسط آزادی‌خواهان رشت تشکیل شد و افرادی به‌عنوان فدایی به این تشکل پیوستند که میرزا نیز یکی از آنان بود. این مجلس را در ۱۲۹۴ خورشیدی با «هیئت اتحاد اسلام» جایگزین کردند و یک گروه ۱۷ نفره آن را در رشت تشکیل دادند. میرزا از جمله اعضای موثر آن گروه به حساب می‌آمد و طولی نکشید که رهبری این تشکل را بر عهده گرفت. هدف از این جنبش آزادی‌خواهانه، اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی‌عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی اعلام شد.

ابراهیم فخرایی از اعضای نهضت و نویسنده کتاب سردار جنگل، ایدئولوژی جنگلی‌ها را به نقل از روزنامه جنگل این‌گونه شرح می‌دهد:

ما قبل از هرچیز طرفدار استقلال مملکت ایران هستیم. استقلالی به تمام معنی کلمه یعنی بدون اندک مداخله هیچ دولت اجنبی، اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی که هرچه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانان هستیم. این است نظریات ما که تمام ایرانیان را دعوت به هم‌صدایی کرده و خواستار مساعدتیم.

در ابتدای مرامنامه جنگلی‌ها نیز چنین آمده است:

آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش ممکن نیست؛ مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در اصول زندگانی و حاکمیت اکثریت به‌واسطه منتخبان ملت.


قیام ضد‌بیگانه میرزا کوچک هم‌زمان با آغاز جنگ جهانی اول، در لوشان رودبار شکل گرفت که به‌عنوان دوره اول جنبش جنگل شناخته می‌شود. در این زمان، نیرو‌های نظامی روس در مناطق شمالی ایران حضور داشتند و مردم، کسبه و کشاورزان از ظلم و تعدی آنان در امان نبودند. از این جهت، بسیاری از مردم گیلان و به‌ویژه جوانان داوطلب، هم‌سو با افکار آزادی‌خواهانه میرزا کوچک خان به او پیوستند.

«نهضت جنگل»، «حزب جنگل» یا همان کمیته اتحاد اسلام تا پایان سال ۱۲۹۶ خورشیدی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، کجور و تنکابن را زیر نفوذ خود درآوردند.

فداییان نهضت جنگل در فروردین سال ۱۲۹۷ خورشیدی نیز موفق شدند تا مواضع مهم راه رشت - منجیل را در اختیار بگیرند. در مرداد ماه آن سال و در پی امضای قراردادی میان نمایندگان کمیته اتحاد اسلام با نمایندگان انگلیس در رشت و ایجاد اختلاف نظرهایی میان این گروه، میرزا کمیته اتحاد اسلام را منحل کرد و کمیته انقلابی گیلان را با اعضای باقی‌مانده تشکیل داد.


در بهمن ماه همان سال نیز طرحی تازه برای از بین بردن نهضت جنگل به میان آوردند. وثوق‌الدوله (نخست وزیر وقت) پیام صلحی توسط محمد تدین به میرزا فرستاد و از او خواست نیروی مسلح خود را در اختیار دولت بگذارد. میرزا این خواسته را نپذیرفت و وثوق در پایان سال،‌ تیمورتاش را با اختیار تام به استانداری گیلان برگزید.

در خرداد ۱۲۹۸ خورشیدی، فرمانده نیروی قزاق «کلنل استاروسلسکی» با اختیار تام، مامور سرکوب نهضت گیلان شد. توپخانه و هواپیماهای نظامی انگلیس نیز به کمک او آمدند و پس از درگیری‌های بسیار، عده‌ای از سران نهضت جنگل از جمله «دکتر حشمت» تسلیم نیروهای دولتی شدند.

در آغاز پیروزی انقلاب اکتبر روسیه، روابط جنبش جنگل، میرزا کوچک خان و روس‌ها حسنه شد؛ اما پس از مدتی، روس‌ها با تغییر سیاست خود از حمایت جنگلی‌ها دست برداشتند. ارتش سرخ شوروی با هدف سرکوبی وارد بندر انزلی شد؛ اما در نهایت، بر برقراری حکومتی خود مختار در محدوده گیلان با میرزا کوچک خان به توافق کلی رسید.

دولت انقلابی ایران در ۱۲۹۹ خورشیدی تشکیل و میرزا به‌عنوان رئیس‌جمهوری  این دولت انتخاب می‌‌شود؛ اما به‌زودی کودتا گریبان حکومت جمهوری را می‌گیرد

با تهییج و تشویق قوای روس، نهضت جنگل تصمیم گرفت تا حکومت جمهوری را در کل کشور توسعه دهد. از این جهت، با انتشار بیانیه‌ای در خرداد ماه سال ۱۲۹۹ خورشیدی، تشکیل کمیته انقلاب ایران و تاسیس حکومت جمهوری اعلام شد و میرزا کوچک را نیز به‌عنوان رهبر یا رئیس‌جمهوری این دولت انقلابی معرفی کردند. با این حال، با حمایت بلشویک‌های روس، اغتشاش انقلابی‌های سرخ طرفداران شوروی و رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح این کشور، در مرداد ماه همان سال علیه میرزا کودتایی شکل گرفت.


پس از آن، همه طرفداران میرزا دستگیر و دولت جدیدی با کنترل احسان‌الله خان دوستدار (دومین چهره برجسته جنبش جنگل) تشکیل شد که به‌دلیل عدم استقبال مردم و اختلافات داخلی، به بن‌بست رسید.

در پاییز سال ۱۳۰۰ خورشیدی و پس از درگیری و تسلیم برخی از نیروهای جنگلی، رشت به تصرف کامل نیروهای دولتی به فرماندهی رضاخان سردار سپه درآمد. کوچک خان نمایندگانی به نزد سردار سپه فرستاد تا درباره نهضت جنگل و آینده گیلان با وی مذاکره کنند. نقل است که رضاخان در پاسخ آنان چنین نوشت

من شخصا و به نام دولت ایران، تصدیق می‌کنم که تمام عملیات انقلابیون جنگل تا این ساعت به نفع ایران و ملت ایران و حتی حکومت ایران بوده است؛ ولی فعلا زمام امور به دست من داده شده و من هم ادامه همان نهضت را دنبال می‌کنم. بنابراین در این تاریخ مقدرات خود را به من بسپارید

 در ادامه، اعلامیه‌ای صادر کرد و از تمام اشخاصی که طرفدار میرزا بودند خواست تا پیش از حمله  تسلیم شوند، در غیر این صورت در امان نخواهند بود. میرزا کوچک خان نیز پس از ۱۰ روز به‌همراه گائوک آلمانی معروف به هوشنگ که تنها یار وفادارش در آن روزها بود، در برف و بوران راه خلخال جان داد. ابراهیم فخرایی دراین‌باره می‌نویسد:

قوای متفرق جنگل، تک‌تک و جوخه‌جوخه به سوی اردوی دولت (قوای رضاخان سردار سپه) متوجه شده و تسلیم می‌شد. کسانی هم که مقاومت می‌کردند یا کشته یا دستگیر می‌شدند. البته مقاومت در این لحظات بحرانی تجسمی از یک نوع دیوانگی بود؛ زیرا نه سازمانی باقی مانده و نه مامنی که به آنجا پناه برده شود و نه فرماندهی که از روی نقشه و تاکتیک صحیح، عملیات جنگی را اداره کند.



احسان‌الله خان دوستدار


احسان‌الله خان ملقب به رفیق سرخ، از اعضای نهضت جنگل و مبارزان فعال مشروطه بود که در براندازی محمد علی شاه قاجار نیز نقش داشت. افکار متفاوت وی با میرزا و همکاری نزدیک او با قوای شوروی و حزب کمونیست، باعث شکاف در نهضت جنگل شد.

از این جهت، برخی او را خائنی می‌دانند که در جنبش جنگل دو دستگی ایجاد کرد و عده‌ای نیز وی را کنار دکتر حشمت و حیدرخان عمو اوغلی از تئوریسین‌های اصلی این نهضت معرفی می‌کنند. او در سال ۱۳۰۰ خورشیدی به توصیه سفیر شوروی به آذربایجان شوروی گریخت و ۱۷ سال بعد در جریان تصفیه‌های استالینی کشته شد.

خالو قربان هرسینی


از یاران نزدیک میرزا کوچک و از سران حزب جنگل بود که به‌طور تدریجی از میرزا فاصله گرفت و به گروه بلشویک‌ها پیوست. با متلاشی شدن انقلاب سرخ و اعلان جمهوری موقت در گیلان، خالو قربان نیز دوباره به میرزا نزدیک شد. با این حال، مجدد دچار اختلافاتی شدند و خالو با هدف سرکوبی میرزا به رضاخان پیوست. در جهت خوش‌خدمتی نیز پس از مرگ میرزا، سر وی را از بدن جدا کرد و نزد سردار سپه فرستاد و سرانجام، خود نیز در سال ۱۳۰۱ خورشیدی به قتل رسید.

حیدرخان عمو اوغلی


حیدرخان عمو اوغلی از فعالان موثر جنبش مشروطه و از جمله رهبران حزب کمونیست ایران بود که در بسیاری از رویدادهای انقلابی مشروطه نقش مهم و موثری داشت. در جریان نهضت جنگل نیز حیدرخان به یاری میرزا آمد. گفته می‌شود که تلاش‌هایی نیز به جهت وحدت جنگلی‌ها انجام داد و روسای دسته‌های مختلف را وادار به سازش با میرزا کوچک و کنارگذاری اختلافات کرد. حیدرخان عمو اوغلی پیش از میرزا کوچک و در آبان ماه سال ۱۳۰۰ خورشیدی، در یکی از روستاهای گیلان محاصره و سپس به قتل رسید.

حاج احمد کسمایی

...

احمد کسمایی از سران جنبش جنگل و در واقع، رهبر جناح راست بود و پیش از آن نیز از موسسان هیئت اتحاد اسلام به حساب می‌آمد. مردی ثروتمند که تمام مخارج نهضت جنگل اعم از خرید اسلحه و مهمات را پرداخت کرد و پس از رفتن به جنگل، تا ۱۷ ماه به تامین مالی نهضت ادامه داد. در نهایت و به جهت اختلاف با میرزا و حفظ ثروت خود در کسما، تسلیم نیروهای دولتی وثوق‌الدوله شد. سرانجام توسط نیروهای استاروسلسکی (فرمانده بریگاد قزاق) دستگیر و زندانی شد و اموالش به تاراج رفت. 

دکتر حشمت جنگلی


میرزا ابراهیم خان حشمت الاطبا، مشهور به دکتر حشمت طالقانی و سردار حشمت، از سران شناخته شده نهضت جنگل و از یاران وفادار میرزا کوچک خان به شمار می‌‌رفت. فردی که از آغاز تشکیل این جنبش همراه جنگلی‌ها بود و پیش از آن نیز به‌عنوان پزشک ارتش خدمت می‌کرد. در همان دوره اول جنگل و پس از حمله قوای دولتی،‌ دکتر حشمت فریب وعده نیروهای قزاق را خورد و تسلیم آن‌ها شد. سرانجام نیز در اردیبهشت سال ۱۲۹۶ خورشیدی وی را در رشت اعدام کردند.


در روزهای پایانی آبان ۱۳۰۰ خورشیدی، نیروهای قزاق داخلی به سرکردگی رضاخان سردار سپه با نیروهای تسلیم شده جنگلی و خوانین محلی متحد شدند و طی حملات متعدد، نیروهای جنگل را وادار به عقب‌نشینی کردند. پس از این درگیری‌ها، برخی از سران جنگل تسلیم یا پنهان شدند و میرزا نیز خود را برای ۱۰ روز مخفی کرد.

در آخرین نامه‌ای که از وی باقی مانده است، از ناپایداری بعضی از یاران خود گله کرده

است:

با رویه‌ای که دشمنانمان در پیش گرفته‌اند، شاید بتوانند به‌طور موقت یا دائم توفیق حاصل کنند؛ ولی اتکای من و همراهانم به خداوند دادگری است که در بسیاری از این مهالک حفظم کرده است. افسوس می‌خورم که مردم ایران مرده‌ پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته‌اند؛ البته بعد از محو ما خواهند فهمید که بوده‌ایم و چه می‌خواستیم و چه کرده‌ایم. اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد؛ اما وقتی از افکار و انتظاراتشان نتایج تلخ را مشاهده کردند، آن وقت است که ندامت حاصل خواهند کرد و قدر و منزلت ما را خواهند فهمید.

امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب می‌کنند و حال آنکه هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم بر نداشته‌ایم. ما این اتهامات را می‌شنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی‌الاطلاق واگذار می‌کنیم.

میرزا کوچک به‌همراه یار آلمانی تبار خود گائوک، قصد گذر از کوه‌های تالش و رسیدن به خلخال را داشت که گرفتار خشم طبیعت شد. نقل است که میرزا در میان برف و طوفان، گائوک (هوشنگ) را به دوش کشید و چند قدمی پیش برد. در نهایت، سرهایشان بر شانه یکدیگر افتاد و در آذر ماه سال ۱۳۰۰ خورشیدی در میان برف و یخ جان سپردند.

با دستور «محمد خان سالار شجاع» برادر امیر مقتدر طالش، اهالی را از دفن اجساد منع و سپس، سر یخ زده میرزا را توسط یکی از یاران قدیمی‌اش به نام «خالو قربان هرسینی» از بدنش جدا کردند. سر بریده کوچک جنگلی را در ماسال به امیر مقتدر رساندند و سپس در رشت، به فرماندهان نظامی تسلیم کردند. جسم بدون سر را در گورستان دهکده به خاک سپردند و سر را در مجاورت سربازخانه رشت، ‌تا مدت‌ها در معرض دید عموم قرار دادند.

سپس سر بریده میرزا را به تهران و نزد رضاخان فرستادند و به دستور وی در گورستان حسن‌آباد دفن کردند. شخصی به نام مشهدی «کاس آقا حسام» که از یاران قدیمی میرزا بود، سر را محرمانه از گورگن تحویل گرفت و به رشت برد و در مکانی موسوم به سلیمان داراب به خاک سپرد. آزادی‌خواهان گیلان در شهریور ماه ۱۳۲۰ خورشیدی، جسد را نیز به رشت منتقل کرده و کنار سر به خاک سپردند.

جنگل
نشریه سیاسی اجتماعی ادبی مسیر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید