اعتراف
باید اعتراف کنم
باید اعتراف کنم
که در واپسترین حادثه قرن
از هم وا رفتم
درست ساعت پنج عصر بود
وقتی که دیگران
مشغول عاشقی بودند
باید اعتراف کنم
که این فقط وانمود بود
نه بود
که من نبودم
که من نابود بودم
که من جا زدم
وا ماندم
و ماندم
در وانمود بودن
وقتی نبودم
باید اعتراف کنم
که حسرت چهل ساله ام به بار نشست
و
من در واپسترین حادثه قرن
وا رفتم
از هم وا رفتم