
اگه هر روز با خودت یا تیمهای دیگه رقابت کنی که «امروز بیشتر از دیروز تحویل بدیم»، یه روزی میبینی همه چیز سبزه، ولی در واقع داری به هدف اصلی نزدیک نمیشی.
نتیجه؟ خستگی ذهنی و جسمی، بیحوصلگی از پروژه طولانی، و در نهایت بهترین آدما یا میرن یا میسوزن.
از بیرون همه چیز سبز و قشنگه (معیارها گرین، تیک خورده، تحویل داده شده)
ولی وقتی میبريش، از داخل قرمزِ قرمزِ خونینه (هیچ نتیجه واقعی و ارزشمندی به دست نیومده).
چند مثال واقعی:
- تعداد خطوط کد بالا → ممکنه یعنی کدنویسی کثیف، پر از باگ، پر از دِین فنی و مشکلات عملکردی
- تعداد باگهای رفعشده زیاد → بدون در نظر گرفتن شدت یا تکرار باگ، هیچی در مورد کیفیت واقعی نرمافزار نمیگه
- تعداد فیچر تحویلشده زیاد → اگه فیچرها کمارزش باشن و مشتری اصلاً ازشون استفاده نکنه، فقط یه عدد قشنگ روی کاغذه (false positive)
برای اینکه بفهمی یه فیچر واقعاً چقدر درآمد یا ارزش ساخته، باید دادههای تحقیق کاربر و بینش کسبوکار داشته باشی. بهعنوان لید مهندسی، باید همیشه با تیم محصول و ذینفعان کسبوکار در ارتباط باشی. هر گونه قطع ارتباط در این زمینه = فاجعه برای پروژه.
- معیار سبز ≠ موفقیت واقعی
- تعداد فیچر / خط کد / باگ رفعشده = معیارهای هندونهای (از بیرون سبز، از داخل قرمز)
- اگه فقط خروجی اندازه بگیری و نتیجه رو فراموش کنی، بهترین تیم رو هم تبدیل میکنی به کارخانه تولید زباله با سرعت بالا
- راه درست: هر فیچر باید قبل از ساختن جواب این سؤال رو داشته باشه:
«این دقیقاً چه outcome مشخص و قابل اندازهگیریای برای کاربر یا کسبوکار ایجاد میکنه؟»