تقریبا ده دوازده سالی میشه که اوضاع اشتغال در کشور، از اون حالت آتش زیر خاکستر خارج شده و مثل یک اژدها داره نعره میزنه و با آتشی که از دهنش در میاد، خانواده ای رو می سوزونه.
واقعیت اینه که در هیچ دوره ای از ایران مدرن (پس از شروع حاکمیت رضاشاه به زعم بنده)، ما اوضاع اشتغال مناسبی نداشتیم. یعنی اقتصاد مولدی نداشتیم که بخوایم بنیان اشتغال رو بر اون قرار بدیم. در سالهای شکوفایی اقتصادی که در واقع سالهای یکه تازی فروش نفت ما بود، اقتصاد ما بر پایه قرارداد شکل گرفته بود، نه تکیه بر نیروی داخلی. انبوهی از قراردادها که تنها نیازهای ما رو مرتفع می کرد و در واقع اشتغال رو برای کشورهای طرف قرارداد ما ارمغان میاورد، نه ما. در بهترین شرایط ما عاملیت و نمایندگی اونها رو داشتیم. بهرحال، مقصود اینه که ما پشتوانه درخشانی حتی در زمانی که در این منطقه و حتی جهان آقایی می کردیم، در اشتغال نداشتیم. دوران پس از انقلاب هم که یا درگیر ملی کردن صنایع بصورت کاملا هیجانی بودیم که به قیمت تخریب تمام همون اندک دستاوردها تموم شد (یاد کنیم از تازه درگذشته عزیز، جناب قندچی)، یا درگیر جنگ بودیم و بعد از جنگ هم یا بخور بخورها شروع شد، یا سوء مدیریت ها اوضاع رو بد از بدتر کرد.
این مقدمه ای بود که ببینیم چرا به اینجا رسیدیم؟ از اونجایی که در کشور ما و بهتر بگم، در فرهنگ ما که تقریبا هزاران ساله با ماست، چیزی به اسم مسئولیت پذیری وجود نداره (بی تعارف) و همگی ما به نوعی در حال توجیه اشتباهاتمون هستیم، و نه پذیرش اون، لذا این طفل بی پدر و بی مادر بیکاری که الان تبدیل به یه نره خر!!(با عرض پوزش!) شده رو نمیشه از این توجیهات بی نصیب بذاریم.
پس از به ریاست جمهوری رسیدن محمود احمدی نژاد و اون منش خاص ایشان در ممکلت داری، خانواده ها و جوانان که مسیر رسیدن به خوشبختی و به عبارت بهتر، پز دادن رو پذیرفته شدن در دانشگاه میدونستن و مدام درگیر این موضوع بودن، این موضوع مورد توجه عنایات خاصه ایشون قرار گرفت و سوای کنتاکت هایی که با آقای رفسنجانی داشتن و از هیچ عملی برای ضربه زدن به ایشون فروگذار نمی کردن، تصمیم گرفتن که در یک اقدام جهادی!(مثل هدفمندی یارانه ها و نرخ بنزین و...) این مشکل رو هم حل کنن! تا هم همه رو بفرستن دانشگاه و کسی دیگه لنگ دانشگاه نباشه و هم روی دانشگاه آزاد آقای رفسنجانی رو کم کنن.
دیگه باقی قضایا رو میدونید و فوقع ما وقعه. بحث من سر یک نهاد علمی و مظلوم به اسم دانشگاهه و چرا اینقدر دانشگاه های ما عامل بیکاری معرفی میشن و از صدور مدارک فله ای انتقاد میشه.
دانشگاه... در دیکشنری مریام-وبستر، معنای یونیورسیتی و معادل فارسی اون دانشگاه رو چنین بیان کرده:
نهادی برای افزایش سطح آموخته ها که امکاناتی را برای آموزش، تحقیقات و ارزیابی این آموخته ها را که منجر به اخذ مدرک می گردد را فراهم می کند.
دانشگاه به شکلی که امروزه می شناسیم، یک مفهوم و نهاد وارداتی از غرب به کشور ماست. مسلما دنیا انقدر دچار تغییرات شده که دانشگاه جندی شاپور ساسانیان رو به عنوان مرجع فرض نکنیم. بنابراین وقتی موضوعیتی، وارداتی هست، نمیتونیم در اصل و اصول اون دست ببریم و تغییرش بدیم. در تعریف مریام-وبستر، اسمی از آموزش نیروی کار برده نشده، اسمی از کارآفرینی برده نشده، کلا اسمی از job و work برده نشده. هدف دانشگاه مشخصه: آموزش، پژوهش و ارائه مدرک.
در هیچ کجای دنیا، تربیت نیروی کار وظیفه دانشگاه نیست. نیروی کار، مصرف کننده علم است و دانشگاه، تولیدکننده علم. علم، چراغ راه است و نیروی کار، دلیجانی که برآن سوار شد. پر واضح است که برای طی طریق، نمی توان فانوسی دست گرفت و به امید رفتن، ایستاد!
وضعیت امروز دانشگاه های ما، مثل اون کودک ضعیفی شده که از بس توسری خورده، خودش هم باورش شده که ضعیفه! مانند کودکی که توپ و تشر میزنن رو سرش که چرا کاری -که اصلا وظیفه اش نیست و در توانش هم نیست و باید اونی که تشر میزنه انجام میداده- رو انجام نداده و با استرس و اضطراب، در حالی که اصلا نمیدونه چیکار باید بکنه، سعی در انجام اون کار داره، دانشگاه های ما هم از بس تو گوششون گفتن باید کارآفرینی کنید و نیروی کار تربیت کنید، باورشون شده که باید نیروی کار تربیت کنن!! داریم می بینیم دیگه...واحد درسی کارآفرینی، برای رشته های علوم انسانی!! دوره دکتری کارآفرینی!!! اسم این دوره دکتری کارآفرینی که میاد، یاد امثال استیو جابز، ایلان ماسک، راکفلر و... میفتم و این شعر شیخ اجل که می فرماید:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت..... به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
دانشگاه، باید دانشگاه باشد... باید "گاهی" باشد که در آن "دانش" یافت. هزاران دانشگاه هرچند بی اعتبار (به زعم عده ای) هم که تاسیس بشن، حتی اگر ذره ای دانش یک فرد مشغول به تحصیل رو ارتقا بدن، باز هم اون دانشگاه به وظیفه اش عمل کرده. دانشگاه، برحسب تعریفی که شد، محل کسب درآمد مستقیم نیست. دانشگاه، بنگاه نیست. دانشگاه اصلا تنها چیزی که بلد نیست، بنگاه داریه. با مدیریت بنگاه مآبانه، دانشگاه میشه قضیه اون زاغ و کبک که نه تنها نیروی کاری تولید نمیکنه، بلکه همون تولید علم رو هم فراموش میکنه.
اینکه دانشگاه های ما به قول بسیاری از مردم، کارخانه تولید مدرک شدن، چیز بدی نیست. وظیفه دانشگاه همینه. مشکل جایی شروع میشه که به دانشگاه به چشم بورس و سرمایه گذاری نگاه میشه. مشکل اونجاست که فلان دانشجو یا خانواده اش میگن من 4 سال یا بیشتر از عمرم و پولم رو اینجا سرمایه گذاری میکنم، فردا با زبان دراز! مطالبه میکنم که من شغل میخوام!! همون چیزی که در ابتدا عرض کردم. ایرانی جماعت متخصص سلب مسئولیت از خودشه و میخواد همه چیز رو گردن دیگری بندازه. اون دیگری میتونه دوستش باشه، همکارش باشه یا حتی دولتش باشه.
مسیر کاریابی از دانشگاه نمی گذره. مسیر پولدار شدن از دانشگاه نمی گذره. نمره الف دانشگاه هم باشید، یک محصول خارق العاده هم تولید کرده باشید، تا بیزینس ندانید، به هیچ دردی نمیخوره. بسیار توصیه میکنم ماجرای شکل گیری شرکت اپل و قضایای وازنیاک و جابز رو بخونید تا متوجه بشید.
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد...رنج گل، بلبل کشید و بوی آن را باد برد...