فردریش نیچه، در کتابِ چنین گفت زرتشت میگوید:
من دربارهی اَبَر انسان به تو میآموزم. انسان چیزی است که باید بر آن غلبه کرد
این سخن، سخن کوچکی نیست. چگونه میتوان بر انسان غلبه کرد؟ انسانی که هر چقدر تلاش کند، سرشار از نیازهای مختلف و جهتدهنده، عقدههای روانی و تاثیراتِ عظیم اجتماعی است. انسانی که در عمل هر چه بکوشد، پردازشِ ذهنیِ محدودی دارد و دنیا را از دریچهی نگاه خود که سرشار از خطاهای شناختی است، میبیند و بر اساس آن عمل میکند.
احتمالاً بسیاری قبول دارند که چیره شده بر انسانی دارای خطاهای ذهنی و سوگیریهای شناختی، عملاً ناممکن بوده و شاید بتوان گفت که توهمی بیش نیست. اما چه میشد اگر انسان میتوانست ابزاری بسازد که «به جای انسان فکر و عمل کند» ولی خطاهای تصمیمگیری، کمبودها، عقدهها و همچنین سوگیریهای شناختیِ او را نداشته باشد؟ در واقع ابزاری که بر انسان غلبه کند؟
شاید پاسخ به سوالِ بالا، همان هوش مصنوعی باشد. انسان ابزاری را ایجاد میکند که به جای او فکر کرده، عمل میکند ولی سوگیری شناختی ندارد. ابزاری که میتواند بدونِ درگیر شدن با عقدهها و توهماتی که از طریق نسل قبلی، جامعه یا مشاهداتِ سرشار از خطا به او رسیده، تصمیمگیری کند. ابزاری که مثل «زرتشت» میتواند همه چیز از جمله عقایدِ کهن یا افکار اجتماعی را به خاطر پیشرفتِ بشریت به خطر بیندازد.
البته راه طولانیست و احتمالاً نسلِ فعلیِ بشر، بیشتر به عنوانِ یک دستیارِ کمککننده به هوش مصنوعی مینگرد. ولی با روندی که هوش مصنوعی در ادراک از زبان و توانایی ترکیبِ منطق آپولونی و شور و اشتیاق دیونیزوسی طی میکند، این احتمال میرود که اَبَر انسانِ نیچه، متولد شده باشد.