قبل از اینکه به ماجرای آرش و پرتاب کردن تیر برسیم بهتر است اشاره کنیم که «منوچهر» (از پادشاهان پیشدادی شاهنامه و از تبار فریدون است که به کین خواهی نیای خویش یعنی ایرج، سلم و تور را می کشد.) منوچهر، در سال های پایانی حکمرانی خود از افراسیاب، پادشاه توران شکست خورد و برای اینکه خودش و سپاهش را در امان نگه دارد به مازندران پناه برد.
سرانجام هر دو به آشتی می گروند و به پیشنهاد منوچهر، پیمان می بندند که افراسیاب به اندازه تیر پرتابی که یکی از کمان داران ایرانی پرتاب می کند، عقب نشینی کند و سرزمین های اشغال شده را به ایرانیان واگذار کند.
وین خبر را هر زبانی، زیر گوشی بازگو می کرد:
آخرین فرمان
آخرین تحقیر…
مرز را پرواز تیری می دهد سامان!
گر به نزدیکی فرود آید
خانه هامان تنگ
آرزومان کور…
وربپَرد دور،
تا کجا؟... تا چند؟
آه! … کو بازوی پولادین و کو سرپنجه ایمان؟
(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)
سپس آرش شواتیر (به زبان پهلوی به معنی تیرتیز یا لرزان تیر)، از تیرافکنان چیره دست ایرانی و دیندار، از منوچهر فرمان می یابد که از بلندای کوهی، تیری به سوی توران زمین پرتاب کند.
دشمنانش، در سکوتی ریش خندآمیز، راه وا کردند.
کودکان از بام ها، او را صدا کردند.
مادران او را دعا کردند.
پیرمردان، چشم گرداند.
دختران، بفشرده گردن بندها در مشت، هم او قدرت عشق و وفا کردند.
(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)
آرش با قدم های استوار از کوه بالا رفت، روی تخته سنگی ایستاد و گفت:
منم آرش،
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
منم آرش، سپاهی مردی آزاده
به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
اینک آماده
مجوییدم نسب،
فرزند رنج و کار،
گریزان چون شهاب از شب،
چو صبح آماده ی دیدار.
….
دلم را در میان دست می گیرم
و می افشارمش در چنگ
دل، این جام پر از کین پر از خون را
دل، این بی تاب خشم آهنگ…
(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)
آرش برهنه می شود و تن خود را به شاه و مردم نشان می دهد و می گوید: ای مردم! اینک بنگرید که تندرستم و در تنم نشانی از آسیب دیدگی نیست ولی چون تیر از کمان رها کنم، تنم پاره پاره خواهد شد.
زمین می داند این را، آسمان ها نیز،
که تن بی عیب و جان پاک است.
نه نیرنگی به کار من، نه افسونی
نه ترسی در سرم، نه در دلم باک است.
(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)
در زمان پرتاب تیر، الهه زمین «اسپندارمذ» به همراهی و کمک آرش آمد تا به او در این زمینه یاری برساند. آرش، کمان و تیر را از اسپندارمذ گرفت و هنگام پرتاب تیر، اینگونه خداوند را ستایش می کند:
درود، ای واپسین صبح، ای سحر، بدرود!
که با آرش ترا این آخرین دیدار خواهد بود.
به صبح راستین سوگند!
به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند!
که آرش، جان خود در تیر خواهد کرد،
پس آن گه بی درنگی خواهدش افکند.
(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)
آرش، دست بر قبضه کمان می برد و هستیاش را بر پای تیر میریزد، پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش میشود: (ابیات زیر شاهکاره)
دلم از مرگ بیزار است
که مرگ اهرمن خو، آدمی خوار است
ولی آن دم که ز اندوهان روانِ زندگی تار است
ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکار است
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
همان بایستهی آزادگی این است
(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)
تیر آرش به پرواز در می آید و پس از یک روز و نیم، هنگام غروب خورشید، پس از پیمودن هزار فرسنگ به سرزمین خٌلم در بلخ در کرانه رود جیحون بر ساقه درخت گردویی، می نشیند.
تیر آرش را سوارانی که میراندند بر جیحون،
به دیگر نیمروزی از پی آن روز
نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند
و آنجا را، از آن پس
مرز ایرانشهر و توران باز نامیدند.
(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)
تیر را از خُلم به طبرستان نزد افراسیاب می آورند و افراسیاب، چون نشان خود را بر تیر می بیند، از پیمان شکنی می هراسد و تا کرانه جیحون در بلخ، عقب نشینی می کند و بدین سان، مرز ایران و توران مشخص می شود.
آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش
کار صدها، صدهزار تیغهی شمشیر کرد آرش
(منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی)
داستان آرش کمانگیر؛ افسانه یا واقعیت؟
ما در تاریخ اساطیریمان پهلوانی به نام آرش داریم که برای همه ایرانیان یک نام آشنا و مقدس و نماد یک شخصیت فداکار و ایرانپرست است.
آرش در دنیای اسطوره ای ما هم، یک اسطوره و داستان است. روایت داستانی از آرش که از کوه بالا می رود و همه جان و نیرویش را برای پرتاب تیر به کار می گیرد و بعد از پرتاب تیر هم می میرد فقط در کتب باستانی نوشته شده است. بنابراین تا زمانی که مدارک و شواهد دقیقی دال بر وجود حقیقی این شخصیت اسطوره ای پیدا نشود. می توان گفت که آرش کمانگیر یک تمثیل و شخصیت حماسی - داستانی تلقی می شود. با این حال ما هیچگاه نمی توانیم بگوییم چنین شخصیتی صددرصد بوده یا نبوده است!
آرش کمانگیر شخصیتی نیمه اسطورهای - نیمه تاریخی است. اسطورهای است چون به دوران پیشدادی تعلق دارد که هنوز ماهیت زمانی و مکانی آن از سوی دانشهایی چون تاریخنگاری نوین و باستانشناسی آشکار و قطعی نگردیده و تاریخی است زیرا دستکم طی دو هزار سال گذشته مردمان حوزه ایران فرهنگی به او باور داشتهاند و در بسیاری از منابع ادبی و مذهبی پیش از اسلام همچون یشتها، مینوی خرد، بندهش، گزیدههای زادسپرم، ماه فروردین روز خرداد، شهرستانهای ایران، یادگار جاماسبی و...، همچنین منابع تاریخی دوره اسلامی همچون آثار الباقیه، غرر اخبار، تاریخ طبری، اخبار الطوال، زینالاخبار، تجارب الامم، البدء و التاریخ، مجمل التواریخ و القصص، الکامل، القانون، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا، روضه المنجمین، طبقات ناصری، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، روضهالصفا و... از او یاد شده است.
چرا داستان آرش کمانگیر در شاهنامه فردوسی نیست؟
در اکثر منابع تاریخی، در زمان منوچهر، مرز میان ایران و توران با تیرافکنی آرش تعیین شد ولی باید دید در شاهنامه چگونه به این قضیه نگاه شده است:
در شاهنامه، به هیچ روی، داستان آرش نمی توانسته در پادشاهی منوچهر جای داشته باشد زیرا در شاهنامه، دشمنان منوچهر، سلم و تور هستند و هنوز نامی از افراسیاب نیست و تازه در زمان نوذر (جانشین منوچهر)، پشنگ، سالار ترکان است و او (پشنگ) از پسرش افراسیاب می خواهد به کین خواهی سلم و تور که به دست منوچهر کشته شده بودند، برخیزد و به ایران لشکر کشد. افراسیاب چنین کرد و نوذر را به اسارت گرفت و گردن زد و در ایران تاج پادشاهی بر سر نهاد تا آنکه ایرانیان، به پایمردی زال، زو طهماسپ از نژاد فریدون را یافتند و به جانشینی نوذر بر تخت شاهی نشاندند اما خشکسالی و قطحی چنان همه گیر شد که هم تورانیان و هم ایرانیان بر آن نهادند که
ببخشند گیتی به رسم و به داد *** ز کارِ گذشته نیارند یاد (شاهنامه فردوسی)
سرانجام بر سر مرز خرگاه (نام مکانی) توافق شد و قرار بر آن رفت که از خرگاه تا چنین و ختن متعلق به تورانیان باشد.
حاصل سخن آنکه داستان پرشور و حماسی آرش در شاهنامه به این دلیل نیامده که در منبع فردوسی یعنی شاهنامه ابومنصوری نبوده است و نبود این داستان در شاهنامه ابومنصوری به تحریری از خدای نامه ساسانی مربوط می شود. در این تحریر از خدای نامه، با ورود زال و سام به دربار منوچهر، داستان لشکرکشی افراسیاب به ایران و تعیین مرز ایران و توران، از پادشاهی منوچهر به پادشاهی جانشینان او، نوذر و زو منتقل می شود و از اینرو، در این تحریر جدید، دیگر جایی برای تیرافکنی آرش برای تعیین مرز ایران و توران باقی نمی ماند.
آرش کمانگیر در گفته ابوریحان بیرونی
ابوریحان بیرونى نیز در آثار الباقیه همین داستان را آورده است: فرشته اى به نام “اسفندارمذ” به منوچهر فرمان داد که تیر و کمان ویژه اى بسازد. سپس، آرش برهنه شد و تن خود را به مردم نشان داد و گفت: ببینید که پیکر من هیچ گونه زخم و بیمارى ندارد، اما پس از تیراندازى نابود خواهم شد. گویند که “اسفندارمذ” تیروکمان را به آرش داد و گفت هر که آن را بیفکند، به جاى بمیرد و آرش با این آگاهى تن به مرگ داد. او همه ى نیروى خود را در چله ى کمان گذاشت و با پرتاب تیر، پیکرش پاره پاره شد.
آرش کمانگیر در شاهنامه
اگرچه آرش شخصیتی حماسی است، اما شخصیت شاهنامه نیست. آرش اسطورهای است که نامش چندینهزار سال قبل از سروده شدن شاهنامه در کتب باستانی آمده بود و بیشک او قهرمان زاییدهشده در شاهنامه نیست. اما فردوسی در شاهنامه نام آرش را آورده است
بزرگان كه از تخم آرش بدند *** دلير و سبكبار و سر كش بدند
من از تخمه نامور آرشم *** چو جنگ آورم آتش سركشم
چو آرش كه بردى بفرسنگ تير *** چو پيروزگر قارن شير گير
از آن زخم آن پهلو آتشی *** که سامیش گرزست و تیر آرشی
دو فرزند او هم گرفتار شد *** برو تخمه آرشی خوار شد
جوان بی هنر سخت ناخوش بود *** اگر چند فرزند آرش بود
جشن تیرگان، روز بزرگداشت آرش…
تیر روز از تیر ماه برابر سیزدهم تیر، جشن بزرگ تیرگان است. بر اساس روایتهای نقل شده از جمله در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی این روز، روزیست که آرش کمانگیر ایران را رها ساخت و نامش را در اسطورههای شکوهمند این سرزمین بر جای گذاشت.
محل پرتاب تیر
در منابع تاریخی آمدهاست آرش از کوه «اییریو خشوتا» در طبرستان بالا میرود و تیرش را از بالای این کوه پرتاب میکند.
ابوریحان بیرونی و گردیزی به ترتیب در کتاب آثار الباقیه و تاریخ گردیزی کوه «اییریو خشوتا» را همان کوه رویان میداند. اما فخرالدین اسعد گرگانی در منظومه اشعار ویس و رامین محل آن را ساری بیان میکند:
از آن خوانند آرش را کمانگیر *** که از ساری بمرو انداخت یک تیر
ترا زیبد نه آرش را سواری *** که صدفرسنگ بگذشتی ز ساری
آرش اهل کجا بود؟
آرش یک شخصیت اسطورهای است که نه قبری دارد و نه محل تولدی! او یک ستاره است که درخشیده و با درخشش ایران را نجات میدهد و بعد هم از بین میرود. آنچه که گفته میشود او زاده مناطق البرز و مازندران است؛ اما این موضوع تأییدشده نیست.
شورای اسلامی شهر ساری روز آرش كمانگیر را به عنوان روز ساری انتخاب كرد.
قاسم قاسمی جوان ترین عضو شورای شهر ساری با طرح این پرسش كه ' آیا شهر بی قهرمان، قصه ای شیرین است برای روایت و آیا شهر بی تولد در تقویم روزها بهانه ای برای پاسداشت و بزرگداشت خواهد داشت؟ افزود: در جستجوهای تاریخ باید اسطوره ای باشد كه به قدمت و شكوه شهرمان نام آور باشد، كه مزین شود تولد این پیر فرزانه به نامش، كسی كه كهن تر از فریدون، نامی تر از كاوه و میهن پرست تر از رستم باشد و در تاریخ پیوند با شهرمان داشته باشد.
وی ادامه داد: آرش كمانگیر كه جان در نیام كمان گذاشت و به عشق وطن جان داد و خاك پس گرفت چون شهیدانی كه جان شیرین دادند و خاك عزیز ندادند. چه مبارك است كه چنین مرد غیوری قهرمان قصه این شهر پر شكوه باشد و روز حماسه اش روز ساری نامگذاری شود.
قاسمی همچنین در باره علت پیشنهاد روز آرش كمانگیر به عنوان روز ساری نیز به متن منظومه 'ویس و رامین' اثر فخرالدین اسعد گرگانی استناد كرد كه در آن سروده شده است:
از آن خوانند آرش را كمانگیر *** كه از ساری به مرو انداخت یك تیر
ما از آرش کمانگیر چه می آموزیم؟
ما از داستان جانفشانی آرش، درس میگیریم که جانِ انسان در برابر آزادی و امنیتِ میهن و هموطنانش، هیچ ارزشی ندارد.
ما از آرش یاد میگیریم که فداکاری و جانفشانی در راه آرمان های بلند سرزمین مان، وظیفه ی هر ایرانی است و جان دادن در راه آزادی میهن، افتخاری وصف نشدنی است.
آرش الگو و نماد وطن پرستی، غیرت، شرافت، مردانگی، شجاعت، دلاوری و از خود گذشتگی است.
در هر برهه ای از زمان به یک آرش و یک قهرمان نیاز داریم. در زمان هایی که انســان در تنگنا قرار میگیرد و دشمن به او حمله میکند، آرش درواقع یک نمادی از امید و گشودن راه اســت. ما همیشه به قهرمانی که خودش را فدای دیگران کند، نیاز داریم.
آرش نماد از جانگذشتگی برای هدف است و نشانی از صلحطلبی می باشد چرا که با پرتاب یک تیر مرزها را تعیین و از ریختن خونهای بسیاری جلوگیری می کند. سیاوش کسرایی به زیبایی می گوید، کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش.
ایران، پایان ندارد...