ویرگول
ورودثبت نام
مسعود نظری منش
مسعود نظری منشکارآفرین - فاندر استارت آپ دیجی رفاهی (پلتفرم مدیریت خدمات رفاهی کارکنان)
مسعود نظری منش
مسعود نظری منش
خواندن ۹ دقیقه·۵ ماه پیش

طلای خودت رو پس بگیر!

از نظر کارل گوستاو یونگ (پدر علم روانشناسی نوین) انسان ها اغلب دچار دو خطای شناختی مهم در تعریف ویژگی های شخصیتی خود یا دیگران می شوند:

  • نام گذاری یک اسمِ کثیف روی قابلیت های مفید و ارزشمند خودشون (مثل اینکه کسی که قابلیت شجاعت، ریسک پذیری بالا و جرات انجام کارهای خطرناک رو داره به خودش میگه کله خر! )

  • نام گذاری یک اسمِ شیک و تمیز روی یک نقطه ضعف یا عقده روانی! (مثلا آدمی که ترسو و بزدل هست و هیچوقت جرات و اقتدار لازم برای گرفتن حقش رو نداره به خودش میگه محافظه کار!)

مهمترین خسارتی که این خطاهای شناختی می تونه به آدم بزنه اینه که:

1- در حالت اول: اون فرد خودش رو از احساس ارزشمندی که اون قابلیت می تونست در زندگی براش به ارمغان بیاره محروم کرده و بالعکس دائم خودش رو بخاطر داشتن اون صفت با اسمِ کثیف سرزنش کرده!
2-  در حالت دوم: از طرف دیگه روی صفت یا قابلیتهایی حساب باز کرده که نه تنها قابل اتکا نیستند بلکه باید برای برطرف کردن اون خودش رو معالجه کنه ولی به خاطر اسمِ تمیز و قشنگی که روی اون صفت گذاشته، هیچوقت احساس نیاز به اصلاح و تغییر اون رفتار پیدا نکرده!

حالا وظیفه ی ما برای شفای خودمون چیه؟
از آنجاییکه بخش اعظم این خودپنداری های غلط ریشه در خطاهای تربیتی والدین در دوران کودکی دارند، لذا این نوع برداشت ها آنقدر در جامعه ما متداول هستند که تقریبا هیچ یک از ما نمی تونیم خودمون را مستثنی از این نوع نگرش های غلط بدونیم. ولی نکته مهم ماجرا اینجاست که بفهمیم چه تغییرات مثبتی در نتیجه اصلاح این نگرش ها در انتظار ما خواهد بود تا هرچه زودتر براش هر قدمی می تونیم برداریم:

اگر یک کودک فقط یکی از توهین ها یا سرزنش های مخرب والدینش (مثلا درباره بی ادبی یا بی نظمی) را باور کرده باشه، آن باور نه تنها باعث اصلاح رفتار او نمیشه بلکه بصورت 360 درجه باعث افت عزت نفس (میزان احساس ارزشمندی) و کاهش اعتماد به نفس (احساس توانستن) در او خواهند شد. مثلا اگر شما در کودکی به دلیل یکی از شیطنت های کاملا طبیعی که هر بچه ای ممکنه مرتکب بشه (مثلا شکستن شیشه ی همسایه با توپ فوتبال)، توسط یکی از والدین (یا حتی معلمین) مورد توبیخ و توهین قرار گرفته باشید (به نحویکه از آن رفتار شرمنده و سرافکنده شده باشید) در نتیجه ی اون تنبیه، قطعا شما سطحی از توانایی های ذاتی خودت را از دسترس ذهنت خارج کردی! چرا؟ چون ذهن شما بصورت منطقی (بر مبنای کلام تحقیر آمیز یک فرد بزرگتر) خودش رو ناکافی، کم لیاقت و ناشایست پذیرفته!

پذیرفتن احساس حقارتِ پشت هر اسم کثیف، مصداق بریدن شاخه ای از درخت استعدادهای ذاتی مون هست که روش نشستیم
پذیرفتن احساس حقارتِ پشت هر اسم کثیف، مصداق بریدن شاخه ای از درخت استعدادهای ذاتی مون هست که روش نشستیم

به زبان ساده تر، به محض اینکه یک کودک نظر والدینش رو درباره بی ادبی یا بی نظمی خودش باور کنه، قطعا میزانی از قابلیت های خودش رو برای یادگیری مهارتهای دیگه مثل شنا، خوشنویسی و یا حتی ریاضی و ... از دست میده!

و به همین دلیل اگر همان کودک روزی موفق به شناسایی هر یک از صفت های با اسم کثیف در خودش بشه، درصورت پاکسازی آن اسم کثیف و پذیرش موهبت نهفته در آن ویژگی، قابلیت های متفاوت و غیر منتظره ای رو در خودش پیدا خواهد کرد که قطعا شگفت زده اش میکنه و مسیر زندگی رو متحول خواهد کرد!

هر بار یادآوری اسم کثیف هایی که به قابلیت های خودمون دادیم، معادل یک شلیک به مغز خودمون هست
هر بار یادآوری اسم کثیف هایی که به قابلیت های خودمون دادیم، معادل یک شلیک به مغز خودمون هست

این تمرین که در اینجا ذکر میکنم خیلی به من کمک کرد تا برخی از این باورهای پنهان رو در ذهنم شناسایی کنم، لذا امیدوارم برای شما هم مفید واقع بشه:
1- ببینید در ذهنتون چه صفتهای ناشایستی رو به خودتون نسبت می دهید؟ مثلا: ترسو، خیالاتی، خسیس، حسود، شلخته و ... (توضیح اینکه معمولا به دلیل اینکه ما برخی از خصوصیات دوست نداشتنی خودمون رو با لغت ها و عبارتهای مُبهم، بی معنی و بعضا کف خیابانی توصیف کردیم، شاید ابتدا لازم باشه در یک گام، اون برچسب ذهنی که به خودمون یا دیگران زدیم رو بازتعریف و شفاف سازی کنیم. مثل استفاده از عبارتهایی مثل کله خر یا شاسکول! که اصلا مشخص نیست به دنبال توصیف چه نقص یا ضعفی این عبارت به کار برده شده!)

2- اون صفت رو دوباره زیر ذره بین ببرید تا به یاد بیارید که کِی و چطور به این نتیجه رسیدید که چنین ویژگی دارید؟ معمولا این صفت ها رو ما به خاطر تکرارشون از زبان یکی از دوستان یا اطرافیان در دوران کودکی به خاطر سپردیم و از اون به بعد تبدیل به صدای درون مغز خودمون شدن! در بسیاری از موارد با یادآوری هر کدام از این خاطرات، می تونیم با نگرشی بالغانه به اون موقعیت، به بی ارزشی و بی اعتباری هرگونه دلیلی که باعث پذیرش اون صفت در ما شده بود پی ببریم و به همین سادگی از زندانِ اون باور منفی خلاص بشیم.

یک مثال کاربردی از شناسایی باور مخفی در خودم:

"من بعضی جاها خیلی شاسکول بازی درمیارم!"

یک روز که خیلی اتفاقی تونستم مُچ این گفتگوی درونی رو در ذهنم بگیرم یهو مکث کردم و از خودم پرسیدم:

این شاسکول بازی درآوردن یعنی چی؟ پاسخ داد: یعنی احمق بازی! پرسیدم: احمق بازی یعنی چی؟

پاسخ داد: یعنی خیلی ساده و احمقانه حرف زدن یا کاری کردن!

پرسیدم: خوب کجا من حرفی رو از روی حماقت زدم یا کاری رو از روی ساده لوحی انجام دادم؟ ...

اینجا بود که به یاد آوردم منظورش مواردی بوده که من کاری رو برای اولین بار انجام دادم و به دلیل نا بلدی و کمی ناشی گری شاید جلوی دیگران خجالت زده شدم (احساس ضایع شدن!) و بعدش به خودم گفتم کاش کمی سیاست به خرج می دادی و اول اون کار رو یاد می گرفتی بعد جلوی دیگران اقدام می کردی که اینطوری ضایع نشی و دیگران سرزنشت نکنن!

بعد به خودم گفتم: خوب این که خیلی طبیعی بوده که تو در کودکی یا نوجوانیت کاری رو بلد نباشی یا در حین انجامش دچار خطا بشی! پس اگر شخص بزرگتری تو اون موقعیت تو رو مسخره کرده و بهت گفته شاسکول، این تقصیر اونه که نفهمیده از یک کودک یا نوجوان نباید توقع بی جا داشته باشه!

و دوباره از خودم پرسیدم: آیا بعد از اون تجربه دوباره در اون کار ناشی گری درآوردی؟؟ و کمی فکر کردم و دیدم در بیش از 90% موارد هیچوقت یک خطا رو دو مرتبه مرتکب نشدم! (از ترس همین که متهم به شاسکول بازی نشم!)

و اینجا بود که به این نتیجه رسیدم که من از کودکی اخلاق ایده آل گرایی و وسواسِ دُرست رفتار کردن رو از والدینم درون اندازی کردم و از اون به بعد همواره دو چالش ذهنی مهم رو با خودم حمل کردم:

1- از ترسِ افتادن در دام سرزنش والدین، اجازه ی انجام سعی و خطای لازم برای ورود به بسیاری از حوزه های جدید رو به خودم ندادم! چون فکر می کردم که باید همیشه بی ایراد عمل کنم و در اثر این خودکنترلی خودم رو ضعیف، یا دست و پا چلفتی، یا ترسو شناسایی کردم!

2- و از طرف دیگه اگر هم بنا بر جسارت یا شهامت یا علاقه شدید خودم، ریسک اقدام و ورود به حوزه جدیدی رو پذیرفتم و برای اولین بار چیزی رو امتحان کردم، به شدت نگران و محافظه کار بودم که نکنه یه طوری بشه! و در حین انجام اون کار به خودم مثل یک "بچه ی شرّ و شیطون"، "پُر رو" یا "کله خراب" نگاه کردم!

حالا اگر نتیجه اون کار موفقیت آمیز بود، که از روی شیطنت فکر می کردم قِسِر در رفتم و با صدای درونیِ "یکبار جستی مَلَخَک!" به خودم تذکر دادم که این بار رو شانس آوردی ولی نکنه دوباره این مسیر رو تکرار کنی!

اگر هم گندش در میومد و کار خرابی می شد که صدای سرزنش والدینم رو از درون ذهنم می شنیدم که "آخه احمق (شاسکول) آدمِ عاقل این کارو می کنه که تو کردی؟؟!"

  • نتیجه گیری:

امروز که با این نگاه تحلیلی گذشته رو مرور می کنم، باید بتونم قابلیت های ذاتی خودم رو توی اون موقعیت ها شناسایی و بازتعریف کنم تا بتونم اونها رو از زیر سایه ی سنگین اسم کثیف هایی که در دوران کودکی بهشون چسبیده آزاد کنم. به این میگن پس گرفتن طلای درون!

لذا من با انجام این تمرین به خودم تبریک میگم که از کودکی خودکنترلی و تلاش برای درست رفتار کردن رو در خودم نهادینه کردم. به این واسطه شاید کمی محافظه کار بودم و شهامتِ باز کردن هر دری رو نداشتم! ولی از طرفی از بسیاری از خطرها و آسیب ها در امان ماندم و در سایه ی اعتبارِ اون سر به راهی ها، شجاعتِ تجربه چالش های کوچکتر و قابل قبول تری رو پیدا کردم (ریسک پذیری) که به تدریج قابلیت ریسک پذیری من رو ارتقاء داد (توسعه فردی) و بهم یاد داد که پامو فقط به اندازه ی تاب آوری خودم از گلیمم دراز تر کنم (خودشناسی) و صرفا بعد از بررسی و مطالعه ی ابعادِ هر مسئله، فرصتهایی رو انتخاب کنم که خودم بتونم ضامن تصمیمات خودم باشم (مدیریت ریسک).

حالا می تونم تصور کنم که انگار اون شاخه ای که در کودکی از درخت استعدادهای ذاتی وجودم بریده شده بود، انگار دوباره بهم پیوند می خوره و به تدریج منجر به ثمرات و میوه هایی میشه که شاید اصلا فکرش رو هم نمی کردم. مثلا انجام بسیاری از کارهایی که به نظرم سخت میومد، برام آسان و خودکار میشه. یا حتی به واسطه بهبود عزت نفسی که از شناسایی قابلیت های خودم بهم دست میده، در مدار بالاتری از روابط اجتماعی قرار می گیرم که به تبع اون ممکنه سطح درآمد و کیفیت زندگیم هم ارتقاء پیدا کنه!

اینجا بود که تازه به این درک رسیدم که چرا خداوند در قرآن مسخره کردن دیگران رو به شدت نهی کرده! چراکه هر جمله تمسخر آمیزی که به گوش انسان برسه ممکنه بخشی از اعتماد به نفس یا عزت نفس اون فرد رو کاهش بده و اون فرد سال در سختی و چالش های ناشی از اون ضعف روانی به سر ببره! و قطعا تبعات این وضعیت، بصورت کارماهای ناشناخته (مشکلات و چالش های پیش بینی نشده) در زندگی فرد مسخره کننده ظاهر خواهند شد، مگر به شرط توبه و پاکسازی ....

«یا ایهَا الَّذینَ امَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی انْ یکونُوا خَیرا مِنْهُم وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی انْ یکنَّ خَیرا مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا انْفُسَکمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالالْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الایمانِ وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَاولئِک هُمُ الظّالِمُونَ» {سوره حجرات)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را استهزاء کنند، شاید آنها که مورد استهزاء واقع می‌شوند بهتر از مسخره کنندگان باشند و همچنین زنان یکدیگر را مسخره نکنند، زیرا ممکن است زنان مسخره شده از آنها که مسخره می‌کنند بهتر باشند. و مبادا از یکدیگر عیب جویی کنید و زنهار از این که یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند یاد کنید که پس از ایمان آوردن، نامی که نشان از فسق و فجور دارد بسیار زشت است و هر کس که از این رفتار توبه نکند ستمگر و ظالم است.


https://vrgl.ir/KyabI
https://vrgl.ir/zIQcM

توسعه فردیخودشناسیعقدهشفای زندگیکوچ
۴
۳
مسعود نظری منش
مسعود نظری منش
کارآفرین - فاندر استارت آپ دیجی رفاهی (پلتفرم مدیریت خدمات رفاهی کارکنان)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید