مسعود نظری منش
مسعود نظری منش
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شو !

جماعت! جامعه! قبیله! خانواده! اقوام! مردم!

بدون تردید بخش بزرگی از شخصیت ما در کودکی تحت تاثیر نظر دیگران شکل گرفته. به این معنی که سالهاست شاخ و برگ های هویت ما رو تیغ نگاه دیگران هَرَس کرده (و میکنه) و شخصیت کنونی رو برای ما رقم زده!

ولی شاید خودمون به این اتفاق هشیار نبوده و نیستیم و همچنان هم لحظه به لحظه ی خودمون رو با خطکشِ نظر و تایید دیگران اندازه گیری می کنیم، بدون توجه به اینکه که ذهنمون داره با امتیازهای مثبت و منفیِ دریافتی از بیرون، مُدام به ما خوراک حال خوب یا حالِ بد، توانمند یا ناتوان، زیبا یا زشت، ارزشمند یا کم ارزش تزریق میکنه!!! به این معنی که من فقط وقتی میتونم خودم، رفتارم یا دستاوردم رو خوب و قابل تایید بدونم که افرادی که در دستگاه مختصاتِ ارزشمندیِ ذهن خودم براشون اهمیت قائلم، اون رفتار یا دستاورد من رو تایید کرده باشند و ارزشمند بدونند.

درحالیکه اگر اون افراد، بنا بر دلایل مختلف اعم از اختلاف سلیقه، کم سوادی، حسادت یا حتی محافظه کای، یک یا چند تا از خصوصیات من رو مورد نقد قرار بدهند، من دچار احساس کم ارزشی (خود کم بینی) خواهم شد. و این قصه ی شکل گیری عُقده بی ارزشی و خودکم بینی در بسیاری از ماست! شاید بپرسید چرا؟

چون در سبک زندگی سنتی مردم ایران که از قدیم الایام بصورت قوم و قبیله ای با خانواده های پرجمعیت زندگی می کردند، نظر دیگران (حرف مردمقدرت تعیین کنندگی بسیار بالایی داشته و درصورت عدم انطباق با نظر عُرف (=قبیله=محله=فامیل)، فشار روانی قابل ملاحظه ای به افراد وارد می شده تا جاییکه این سبک رفتاری بصورت ضرب المثل هایی نسل به نسل منتقل شده. مثل:

درِ دروازه رو میشه بست، درِ دهان مردم رو نمیشه! یا خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!

پیشنهاد میکنم مقاله "ضرب المثل های شیطانی" رو هم از اینجا مطالعه کنید.
دقت کن ببین چشم و گوشِت به دهان چه کسی خیره شده؟
دقت کن ببین چشم و گوشِت به دهان چه کسی خیره شده؟


این روزها اگر پای درد دل بسیاری از افراد بزرگسال (35 به بالا) بشینید شاهد آه و افسوس اونها از کوته فکری والدین یا معلمینشون که باعث نادیده گرفتن یا حتی سرکوب یک یا چند استعدادشون در دوران کودکی به دلیل نگرانی از حرف مردم یا حتی پذیرفته نبودن اون استعداد در عُرف ذهنی جامعه اون زمان شده خواهید بود.

یا افراد زیادی که صحبت از ایده هایی می کنند که قبلا به ذهنشون رسیده ولی وقتی به اون ایده رو با یکی از افراد خانواده یا دوستانش مطرح کرده با تمسخر یا انتقاد شدید اون فرد روبرو شده و طوری دلسرد شده که دست از ادامه پیگیری ایده اش برداشته.

مثال "زنده به گور کردن دختران" در دوران جاهلیت اعراب میتونه مصداق بسیار خوبی برای شناخت عوارض این بیماری روانی (تایید طلبی = یا ترس از قضاوت ذهنی دیگران) باشه!

البته این خیلی مهمه که بدونیم ریشه بیماری قضاوت، ابتدا در روان خود فرد شکل گرفته و خودش اونقدر دیگران رو قضاوت کرده که از ترس قرار گرفتن در معرض همون قضاوت ها، مجبوره جلوی هرگونه احتمال برای رسوای جماعت شدن رو با هرقیمتی بگیره!

{به نظر من سرکوب فرصتهای پرورش استعداد فرزندان (مثل استعداد رقص، آواز، تحصیل، ورزش، هنر یا ... که در دهه های قبلی در خانواده های ایرانی رایج بوده هم دست کمی از زنده به گور کردن نداشته چون در هر صورت جلوی پتانسیل بالقوه ظهور خصلت های بشری رو گرفته)

حالا برای اینکه با اطمینان به راه حلی صحیح برای نجات از این بیماری (تایید طلبی) پی ببریم پیشنهاد من توجه به چند مورد از داستانهای قرآنی هست:

مثلا در داستان حضرت ابراهیم، شکستن بُت ها مصداق بسیار مهمیه برای لزوم غلبه بر طرز فکر سنتی جامعه که از جانب خداوند نقل شده تا نشون بده وقتی انسان از نظر قلبی و شهودی به درجه اطمینان از صحّت راهش رسید، باید همه تابوهای ذهنی عرف و جامعه و حتی والدینش رو بشکنه! و مسلما اون قبیله که با چنین تمایز ساختارشکنانه ای روبرو میشه، کوهی از آتش خشم و غضب و انتقاد رو برای تو برپا خواهد کرد. ولی درصورت پایداری و استقامت در اون راهِ صحیح، خواهی دید که اون آتش (که در ذهن مردم جلوی پات برپا شده) برای تو به گلستانی از نعمت و فرصت بدل خواهد شد.

همچنین بارها در قرآن اشاره شده که خطای بزرگ مردم در مواجهه با هدایت خداوند، این بوده که اونها اصرار بر پیروی از رفتار پدرانشون (عُرف جامعه) داشتند. و در این موارد جمله ای که اغلب پیامبران خطاب به مردمی که بر دنباله روی از آداب و رسوم اجدادیشون پافشاری می کردند این بوده که "من از راه شما بیزارم! ..... راه شما برای شما و راه من هم برای خودم! (لَکُمْ دينُکُمْ وَ لِيَ دينِ، کافرون6)

  • یا مثلا تصور کن که اگر نیما یوشیج یا سهراب سپهری در مقابل خنده و تمسخر شُعرای مشهور تر زمانه خودشون که شعر نو رو به تمسخر می گرفتند کم آورده بودند و راهشون رو نیمه کاره رها کرده بودند چه ظرفیتی از زیبایی و غنای ادبیات فارسی ناشناخته باقی مانده بود!

یک مصداق جالب دیگه برای لزوم به رسمیت شناختن تمایزهای فردی هم میتونه اشاره به کمپین تاریخی شرکت اپل با شعار !think different (متمایز فکر کن!) باشه. وقتی استیو جابز با قاطعیت و ایمانی خیره کننده همه ساختارهای ذهنی جامعه درباره کامپیوترهای شخصی و گوشی های تلفن همراه رو تخریب کرد و برای اثبات صحیح بودن مسیرش در کلیپ تبلیغاتی و جنجالی خودش اسامی همه افرادی رو که در طول تاریخ با تفکر متمایز خودشون بشریت رو ارتقاء دادند اشاره کرد و گفت:

"به افتخار دیوانه‌ها، سرکش‌ها و دردسرسازان. کسانی که دنیا را جور دیگری می‌بینند. ممکن است بعضی آن‌ها را دیوانه ببینند، ولی به چشم ما نابغه‌اند. چون دنیا را همان‌هایی تغییر می‌دهند که آنقدر دیوانه‌اند که فکر کنند از پس این کار بر می‌آیند."

https://www.aparat.com/v/GZSB8
  • برای من جالبه که در داستان های قرآن هم به افرادی که پیامبران رو مسخره می کردند لغب "جاهل" داده شده و به اون پیامبر دستور داده شده که از این قبیل افراد اِعراض کنه (رو بگردونه) و اجازه نده تمسخر اونها باعث ناامیدی یا دلسردیش بشه!




رسالت فردیخودشناسیتمایزحرف مردم
کارآفرین - فاندر استارت آپ دیجی رفاهی (پلتفرم مدیریت خدمات رفاهی کارکنان)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید