ما چقدر خوش شانس هستیم که زبانمون فارسی هست و میتونیم اشعار بسیار زیبای شاعران و عارفان بزرگ ایرانی رو که مفاهیم بسیار عمیق و مهمی رو به زبان شیوای فارسی سرودند بخونیم و بفهمیم.
این غزل زیبا که سروده حسین منزوی است و با صدای زیبای استاد همایون شجریان اجرا شده اونقدر زیبا و فاخر هست که مطمئنم تا الان چند بار اون رو شنیدید (درون آینه). من برای افزایش لذت بردنتون از گوش دادن مجدد به این اثر تصمیم گرفتم درک خودم رو از خط به خط این سروده زیبا باهاتون به اشتراک بگذاریم
درون آینه ی روبرو چه می بینی؟
تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟
هر انسانی میتونه جهان رو فقط و فقط از نگاه خودش تجربه کنه! نگاه انسان به جهان هم، محصول باورها و شیوه طرز فکرش هست! و در واقع این طرز فکر هر شخص هست که انتخاب ها و تصمیمات و درنتیجه رفتارهای او رو رقم می زنه! جهان همچون آینه بازتاب رفتار، گفتار و پندار ما رو به ما بر می گردونه
این جهان کوه است و فعل ما ندا ، سوی ما آید نداها را صدا ... (مولانا)
و سوال مهم شاعر از مخاطب اینه که "ذهن تو چطور داره جهان رو برات ترجمه میکنه؟" حرف بزن و بگو آیا جهان رو معیوب، محدود و پُر از کمبود دیدی (جهنم) و یا بالعکس، جهان رو بی نقص، عادلانه و پر از فراوانی شناختی (بهشت)؟
تویی برابر تو ، چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می بینی؟
حکایت انسان و زندگیش، مثل حکایت کسی است که جلوی آینه داره به خودش نگاه میکنه...
آیا تا بحال جلوی آینه به چشمهای خودتون خیره شدید؟ چشم های ما پُر از حرفهای ناگفته هستند! گاهی اوقات درحالیکه داری به تصویر خودت در آینه نگاه میکنی اگر نگاهت به چشمهات بیوفته ناگهان متوجه پیامی متفاوت با آنچه در ذهنت می گذره میشی! مثلا ممکنه داری میخندی ولی به عمق چشمهات که نگاه کنی می بینی غم توشون موج میزنه!
حالا اگر دو چشم به هم خیره بشن مثل زمانیکه دو آینه روبروی هم قرار می گیرند و بی شمار تصویرِ تو در تو ایجاد می کنند، وقتی چشم ذهن انسان بتونه به چشم روحش خیره بشه این دو نگاه حرف های ناگفته زیادی با هم خواهند داشت. چون ذهن سوالهای بدون پاسخ زیادی داره، ذهن پُر از چرا های مختلف درباره همه چیزه، ذهن با محاسبات خودش درباره همه چیز قضاوت کرده و پاسخ های نامطمئن خودش رو تو پستوهای مختلفی جاسازی کرده ... چشم ذهن، هم ظُلم می بینه هم عدالت! هم کمبود می بینه هم فراوانی! هم غم می بینه هم شادی!
ولی چشمِ روح همه چیز رو واحد و یکپارچه می بینه! چشم روح دنیا رو قابل اعتماد می بینه، انسانهای اطراف رو دوست داشتنی می بینه، اسماء الهی رو می بینه و میخواد همین نگاه رو به چشم ذهن هم ببخشه!
و این دو نگاهِ تازه (به شرطی که تو وارد این گفتگو بشی) درحال گفتگو و مجادله و رشد توامان درمقابل هم قرار می گیرند و انسان تازه در مسیری وارد میشه که بتونه حکمتِ بسیاری از اتفاقات زندگی رو درک کنه (نیمه دوم عمر) و با هر مرحله رشد (به این مسیر سلوک گفته میشه) با سوال های جدیدی روبرو میشه که باز هم چشم روحانی زاویه دید جدیدی رو بهش می بخشه تا یک گامِ دیگه رشد کنه ...
پیشنهاد میکنم به دیالوگ زیبایی از مکالمه چشم ذهن با چشم روح در ترانه جهان فاسد مردم سروده حسین صفا با اجرای بی نظیر محسن چاوشی گوش کنید
تو هم شراب خودی هم شراب خواره ی خود
سوای خون دلت در سبو چه می بینی؟
هر خیر یا هر شرّی که به انسان برسه از سمت خودشه! { إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا .. اگر خوبی کنید به خود خوبی کرده اید و اگر بدی هم بکنید به خود بد کرده اید (اسراء 16) }
ما می تونیم هر لحظه عُمرمون رو (که نتیجه رفتار و گفتار و پندار خودمون هست) ناشی از عدالت، نظارت و هدایت بدون خطای الهی و مثل یک شراب ناب ببینیم که از دست ساغیِ عالَم (پروردگار = پرورش دهنده) و با هدف پرورش ما روزی ما شده، و با باور به اینکه خیر در همان چیزی است که رخ می دهد (الخیر فی ما وقع) ازش مَست بشیم و لذت بریم (شراب خواره خودمون باشیم) ...
و بالعکس مختاریم که این نظم و عدالت رو انکار کنیم، روی محاسبات و توقعات ذهنی خودمون پافشاری کنیم و از وضع موجود ناراضی و ناسپاس باشیم و تجربه شراب و مستی رو با تجربه زقّوم (میوه درختی در جهنم که از شکوفه هایی به شکل سر شیطان (نجوای ذهنی) حاصل شده) عوض کنیم و در حُزن و اندوه به سر ببریم.
حالا بیا مرور کن که در این جام عُمر (سبو) که خداوند تا امروز بهت بخشیده، جُدای از رنج هایی که در زندگی تجربه کردی، چه چیزی می بینی؟ از داستان هایی که زندگی برات رقم زد چه برداشتی داری؟ آیا تونستی بین تولدت در این نقطه جغرافیایی، این خانواده ، این دوره زمانی از تاریخ و در بین اتفاقات و رویدادهای سال های عُمرت (جبر زندگی -1- شامل جبر جغرافیایی + جبر ژنتیکی + جبر الهی) هدف ارزشمند و معناداری رو کشف کنی یا هنوز هم گیج و سرگردانی؟
به چشم واسطه در خویشتن که گم شده ای
میان همهمه و های و هو چه می بینی؟
بیا و از نگاه یک ناظر بیرونی به خودت نگاه کن (بعنوان یک شخصی که احساس گمشدگی داره و راه منزلش رو نمیتونه پیدا کنه!) قطعا فردی که گم شده دچار تشویش و اظطرابه و نمیتونه درست فکر کنه! حالا تو بعنوان یک فرد که میخواد بهش کمک کنه ازش چه سوال هایی میکنی؟ قطعا بخاطر گم شدن سرزنشش نمیکنی! بلکه اول سعی میکنی بهش آرامش بدی و ازش بپرسی چرا و چطور از اینجا سر درآورده؟
حالا از خودت بپرس بین این همه تلاش و تقلا (های و هو) دنبال چه هدفی هستی؟ وجه اشتراک آمال و آرزوهای مختلفی که برای خودت تعیین کردی و داری عمرت رو صرف اونها میکنی چیه؟
به دار سوخته ، این نیم سوز عشق و امید
که سوخت در شرر آرزو ، چه می بینی؟
نیمی از عمرت سپری شده. حالا بیا و به گذران زندگیت یک نگاه بینداز و بررسی کن که در بین ثانیه های عمرت که با عشق و امید برای رسیدن به آرزوهات صرف می کردی چه معنایی پیدا میکنی؟ چون قطعا خداوند تو رو رها نکرده و تو بیهوده در این مسیر زندگی قرار نگرفتی !
در آن گلوله ی آتش گرفته ای که دل است
و باد می بَرَدَش سو به سو چه می بینی
به قلبت رجوع کن! شور و شوق انگیزه ای که در دلت برپا هست و پیشران همه تلاش های تو در کوران حوادث زندگیت هست رو معنا کن! جریان هدایت الهی (باد) این قلب رو هدایت میکنه! به قلبت رجوع کن و بگو در افق رسالت زندگیت چه می بینی؟
پاورقی
-1- مفهوم کلی جبر اشاره به مجموع عواملی در گذشته داره که صرفا و نه قطعا می توانند بر آینده تاثیر گذار باشند ولی انسان بعنوان یک موجود صاحب اختیار قادر هست با توکل و ایمان از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب تغییر مسیر بده! نکته قابل توجه اینه که همین تغییر مسیر تحت قوانین طبیعی و در سیر تکاملی رخ خواهد داد و حتی سرعت این تغییر و تحول نیز با کمک عوامل غیر مادی (امداد غیبی و شهود) تا وضعیت کُن فَیکون قابل افزایش هست