ما امروز در دنیای فناوری و مهندسی، شاهد موجی تازه از هیجان هستیم؛ موجی که نامش «هوش مصنوعی» است. سازمانها این موج را میبینند و احساس میکنند اگر بخواهند عقب نمانند، باید سوارش شوند. وعدههای هوش مصنوعی وسوسهانگیز است: سرعت بیشتر، کیفیت بهتر، و تصمیمگیری دقیقتر. طبیعی است که همه انتظار داشته باشند این فناوری بهطور مستقیم به افزایش بهرهوری منجر شود.

اما واقعیت کمی پیچیدهتر است. ما در حال ورود به یک نسل جدید از کار و همکاری هستیم؛ نسلی که صرفاً جایگزین نسل قبلی نمیشود، بلکه نیاز به یادگیری، جذب، و پرورش دارد. پرسش مهم اینجاست: آیا نیروهای قدیمیتر و ساختارهای تثبیتشده میتوانند با این موج جدید سازگار شوند و خودشان را بازتعریف کنند؟
از نگاه من، بله—ما باید انتظار بهرهوری بالاتر را داشته باشیم. اما این بهرهوری همیشه به معنای تولید بیشتر یا کارهای کاملاً جدید نیست؛ گاهی همان کارهای گذشته را سریعتر و با کیفیت بهتر انجام میدهیم، و در نتیجه زمان آزاد بیشتری برای توسعه ویژگیهای نو، کدهای بهتر یا حتی رویکردهای تازه بهدست میآوریم.
به بیان ساده: هوش مصنوعی موتور افزایش بهرهوری است، اما برای روشن شدن این موتور، نسل جدیدی از مهارتها و ذهنیتها را باید بپذیریم و پرورش بدیم.
بهرهوری همچنان مفهوم «خروجی بر ورودی» را داره، اما در اقتصاد دانشی امروز باید ابعاد دیگری هم به آن اضافه کنیم: سرعت تصمیمگیری، کیفیت تصمیم، توان حل مسئله و ظرفیت خلق نوآوری. هوش مصنوعی در این ابعاد تأثیر عمیق میزاره — سرعت انجام کارها را بالا میبره، کیفیت تحلیلها را ارتقا میده و گاهی ظرفیت یک فرد را به اندازه دو نفر زیاد میکند.
وقتی یک نفر با کمک AI بتونه کار دو نفر را انجام بده، احتمال دارد فشار روی ساختارهای سازمانی برای کاهش نیرو یا بازطراحی سریع نقشها افزایش پیدا کنه. اگر افراد نتونن خودشون رو در تعریف جدید نقشها ببینند — یعنی نگیرند که «من هنوز برای این کار ارزش دارم» — این تکنولوژی برای آنها دردسرساز میشه، نه فرصت. بنابراین بهرهوریِ واقعی تنها حاصلِ تواناییِ ابزار نیست؛ حاصلِ سازگاریِ انسانها، بازتعریف نقشها و پرورشِ نسل جدیدی از مهارتهاست.
نظره مسعود : باید انتظار افزایش بهرهوری داشت، ولی این افزایش خودکار و بدون هزینه اجتماعی نیست. اگر سازمانها صرفاً سرعت را بالا ببرند بدون اینکه نقشها، آموزش و سیاستهای حمایتی را بازسازی کنند، نتیجه میتواند تعدیل نیرو و نابرابری بیشتر باشد — نه بهرهوری پایدار.
در ابتدای دهه ۲۰۰۰، ورود اینترنت به زندگی روزمره و محیطهای کاری یک «عصر تازه» را رقم زد. سرعت دسترسی به اطلاعات افزایش یافت، ارتباطات جهانی شد و مدلهای کسبوکار سنتی دگرگون شدند. بسیاری از سازمانها تلاش کردند از این موج بهرهوری بسازند؛ بعضی موفق شدند و بعضی دیگر جا ماندند. نگاهی به همان دوران نشان میدهد که چگونه شرکتهای نوپایی مانند آمازون، گوگل و فیسبوک توانستند ارزشهای میلیارددلاری خلق کنند، در حالی که بسیاری از غولهای سنتی یا نابود شدند یا به حاشیه رانده شدند.
امروز، هوش مصنوعی در جایگاهی مشابه قرار دارد. همانطور که اینترنت فرصتهای بیسابقهای برای خلق ارزش به وجود آورد، AI هم میتواند دریچهای تازه به روی نوآوری و بهرهوری باز کند. تفاوت اما در سرعت تغییرات است: اگر اینترنت در یک بازه ۱۰ تا ۱۵ ساله توانست صنایع مختلف را متحول کند، هوش مصنوعی تنها در چند سال اخیر بسیاری از بخشها را زیر و رو کرده است.
با این حال، همانطور که اینترنت تنها برای سازمانهایی ارزش آفرید که توانستند مدلهای کسبوکارشان را بازتعریف کنند، AI نیز فقط برای سازمانهایی سودمند خواهد بود که به جای افزودن یک ابزار روی ساختار قدیمی، فرآیندها و نقشها را متناسب با این موج بازطراحی کنند.
درست مثل اینترنت، هوش مصنوعی هم همزمان فرصت و تهدید است.
سازمانهایی که فقط به کاهش هزینهها یا تعدیل نیرو فکر کنند، بهرهوری کوتاهمدت میگیرند ولی مزیت رقابتی بلندمدت را از دست خواهند داد.
در مقابل، کسانی که نگاهشان به خلق ارزشهای جدید باشد — محصول تازه، تجربه بهتر مشتری، مدلهای کسبوکار نو — میتوانند «آمازون» یا «گوگل» نسل AI شوند.
هوش مصنوعی یک امکان فوقالعاده برای افزایش بهرهوریه، اما هیچ تضمینی برای تحقق آن وجود نداره. تفاوت اصلی میان سازمانهایی که از AI بهرهوری واقعی میگیرند و اونهایی که فقط اسیر «مد روز» میشن، در نحوه بهکارگیری این فناوری پنهان شده.
در نهایت، بهرهوری آینده بیشتر از آنکه وابسته به خود تکنولوژی باشه، وابسته به انسانها، فرهنگ سازمانی و توانایی تطبیق ما با تغییراته. پرسشی که باقی میمونه این هستش که:
آیا ما آمادهایم از این ابزار برای ساخت آیندهای بهرهورتر استفاده کنیم، یا فقط سرعت درجا زدنمون بیشتر کردهایم؟