نظام سلامت ایران دیگر توان ادامه با نسخههای تکراری و رویکردهای مصلحتاندیشانه را ندارد. چالشهایی مانند مهاجرت متخصصان، فرسودگی مزمن زیرساختها، و فاصله عمیق میان سیاستگذار و واقعیت میدانی، زنگهای هشدار را سالهاست به صدا درآوردهاند؛ اما آنچه بهگوش نمیرسد، صدای عملگرایانهایست که منطق تحول را جایگزین نگاه تدافعی کند.
پیشرفت در سلامت عمومی، نیازمند بازنگری بنیادین در رویکرد سیاستگذاری است؛ رویکردی که باید بر سه ستون اصلی تکیه داشته باشد:
تصمیمسازی مبتنی بر شواهد مردمی، نه فقط دادههای اداری:
گزارش رسمی کافی نیست. باید تجربه زیسته پرستار روستایی، صدای مادر نگران، و نگاه مسئول منطقهای به رسمیت شناخته شود.
گسستن از تمرکزگرایی ناکارآمد:
سلامت باید محلی شود؛ تصمیمگیری منطقهای با قدرت اجرایی واقعی، نه صرفاً در حد جلسات فرمایشی.
پاسخگویی سیاستگذار به شهروند، نه فقط به نهاد بالادستی:
سیاست باید اثر قابل اندازهگیری داشته باشد، و اثرگذاری بدون پاسخگویی، توهمی بیش نیست.
من، بهعنوان صدای نسلی که دیگر سکوت در برابر ناکارآمدی را تجمل نمیداند، مینویسم نه از سر ایدهآلگرایی، بلکه از سر وظیفه. سیاستگذاری سلامت باید به عرصهای تبدیل شود که دغدغهمندان بدون مدرک، اما با بینش و تعهد، امکان مشارکت حقیقی داشته باشند.
این متن، اعلام حضور من در این میدان است — و دعوتی به همه کسانیکه میدانند نظام سلامت خوب، اتفاقی نیست؛ حاصل جسارت در تغییر است.
شما چه فکر میکنید؟ آیا وقت آن نرسیده که از مصلحتاندیشی عبور کنیم و در مسیر تحول گام برداریم؟ دیدگاهتان را بنویسید. صدای شما هم بخشی از این تحول است.