*عکس تزئینی است، برای تجسم هیولا توصیفات متن را بخوانید*
این روزها هیولای دیگری به خانه ام اضافه شده. اسمش هیولای "دستنامرئی" است. فقط دستش نامرئی است؟ نه، خودش هم نامرئی است.
اگر نامرئی است، پس چطور میدانم هست؟ خودتان میفهمید.
دست نامرئی، قبلا هم به خانهام سرمیزد ولی تازگیها کنگر خورده و لنگر انداخته است. قبلترها فقط صبحهای زود می آمد. موقعی که میخواستم از تخت بلند شوم. می آمد و محکم مرا میگرفت. انگار جاذبه زمین چند برابر شده باشد. غلبه بر این جاذبه و بلند شدن از تخت مصیبتی بود. یک نیم خیز شدن ساده انگار که بخواهی کوه بکنی، چند ساعت طول میکشید. دست نامرئی چند ساعتی معطلت میکرد تا رختخواب برخیزی. اما بعدش میرفت و لااقل تا فردا پیدایش نمیشد.
این روزها دست نامرئی از حریم تخت خواب فراتر رفته و وسط روز هم سرکله اش پیدا میشود. موقع ظرف شستن، وقتی نشسته ای و چای مینوشی، وقتی کار میکنی، حتی موقع آرایش کردن...
دستنامرئی پیدایش میشود و از پشت محکم میگیردت. قوی و بدجنس است، خیلی دست دارد و سرعت عملش هم بالاست. دو دستش، تو را محکم نگه میدارد، دست دیگر پاهایت را با چسب قطره ای به زمین میچسباند، با یک دست، کاسه سرت را میشکافد و دست دیگری درون سرت سرب میریزد. آن وقت تو بی حرکت با سرسنگین و پاهای چسبیده به زمین مدتها در همان حال میمانی. در حالی که دست هایت کفی است یا يک چشمت را خط چشم کشیده ای و چشم دیگر مانده. انگار زمان ایستاده باشد. بعد از زمانی به درازای چند قرن، دستنامرئی بلاخره میرود. اما چه فایده؟ از کاری که میکردی مانده ای و تا می آیی کارت را تمام کنی یا کار دیگری را شروع کنی، ممکن است باز بیاید. این روزها هیولا بیشتر از هروقت دیگری به من سر میزند. زندگیم شده فاصله بین این غافلگیری دستنامرئی تا غافلگیری بعدی.
میدانید، در زندگی عدالت وجود ندارد. بعضی ها خانه شان دستنامرئی ندارد و راحت به کارهایشان میرسند. همین آدم ها ادعا میکنند رمز موفقیت تلاش و پشتکار است. وقتی دیگران دستاوردهای آدم را میشمارند یا موقع اعطای جوایز علمی فرهنگی، کسی هیولاهای خانه تان را نمیشمارد و این بی انصافی است.
خانه شما هم "دستنامرئی" دارد؟