Maryam Atabati
Maryam Atabati
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

در باب حکمتِ معنای لغوی کلمه اِنسان

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ كَبَدٍ؛ [ سوره بلد - آیه چهارم ]

برای خودم قهوه دم کردم.

این رو فقط اشخاصی که به اندازه کافی با من کافه اومدن درک میکنن که میتونه نشان دهنده چه فاجعه ای باشه. من از هرچیز تلخی متنفرم و قهوه خودش نماد خیلی از تلخیهای دنیاست که با علاقه در کنار دوستانمون مزه مزه میکنیم گویی میخوایم در بهترین لحظات یادمون بمونه که چه قدر همه چیز میتونه به ناگه تغییر کنه.

ولی من همیشه هات چاکلت سفارش میدم - جز وقتایی که توی تِرن املت میزنم و از کافه دانشکده هات داگ میخرم :)) - شاید چون میخوام به خودم بگم که چیزهای خوشمزه ای هستند که داغند و نمیشه همینطور بلعید و باید صبر کرد اما در حقیقت لذتش به داغی و سوختن دهان تا ساعتها بعدشه و اگه زمان بگذره سرد میشه و از دهن میوفته. - و به یاد ناگهانی اقای اذر‌ : چای داغی که دلم بود به دستت دادم / انقدر سرد شدم از دهنت افتادم / و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد... - البته علت سفارش هات چالکت از طرف بنده ممکنه اینم باشه که اشناترین و خواناترین نام در بین منوهاست. حقیقتا من هیچ وقت کافه بروی ماهری نبودم.

برگردیم به قهوه اما! من از تلخی قهوه بدم نمیاد البته صادقانه اگه بخوام بهش نگاه کنم. ولی توانایی هضمش رو ندارم. دوازده قاشق چای خوری شکر درونش میریزم و وقتی ابهت اسمش لگدمال شد هورت میکشم و میگم‌" چیه این بشریت که پول میده تا چیزای تلخ بخوره؟"

ولی قهوه رو دم کردم. و این یعنی اوج دست و پا زدن من برای بیدار موندن. مستانه موندن و نوشتن. ناگفته نماند که اینجا زیاد نوشتم! ولی زیاد پست نکردم. همیشه فرق دارن مفهومشون. و یک دنیا. اندازه فرق گفتن و عمل کردن. اندازه فرق قول دادن و موندن. اندازه فرق املت و هات داگ. اندازه فرق اجازه انتخاب کادو بچه برای خودش و گفتن اینکه "اگه شیطونی کنی میریم خونه خودمونا!". یه جورایی میخوام بگم که چه قدر هر دو نیازن. نیازه که گاهی بچه رو تهدید کنی که بدونه این هست و بهش اراده شم نشون بدی. لازمه املت بزنی با نون لواش و هات داگ گاز بزنی با سس خردل. لازمه قول بدی. لازمه بمونی. لازمه بگی. لازمه عمل کنی. و لازمه بنویسی و پست نکنی و لازمه که بنویسی و پست کنی.

خدا رو شکر در جهانی زندگی میکنیم که همه چیز لازمه. [ جز پشه جماعت و چراغ زرد! ]

امروز که غرق در خوندن ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد پائولو جان بودم به ناگه دلم خواست که کاش میشد جاذبه برداشته بشه و اروم اروم به سمت سقف اتاقم سقوط کنم. و بعد روی دیوارها راه برم، از درختا بالا برم و از شیشه های ساختمونها پایین بیام، از پله ها سر بخورم و روی دریا قدم بزنم. اما نمیشه و بعد جاذبه رو ازاردهنده ترین مشکل بشریت دیدم و تعجب که چرا تا به حال برای حل این همه محدودیت کاری صورت نگرفته؟ و فکر کردم چطور پائولو کوئیلویی که در کودکی تا جوانی به علت علاقه به نوشتن از سوی خانواده مجنون خوانده شده سه بار در دارالمجانین بستری شد یکی از روشن بین ترین نوشته ها را دارد؟ به تیمارستان درونش ارامش بخشید یا به تیمارستان بیرونش عادت کرد؟ شاید چون جنون خود را فراموش کرده و مغز دیگران را هم؟ شاید چون ما تحت عنوان بشریت فی نفسه زود انس میگیریم و زود فراموش میکنیم؟

و اره...بالاخره رسیدیم به اصل مطلب.

بعضی کلمه انسان را گرفته شده از انس میدانند. یعنی موجودی که زود خو میگیرد. و خو گرفتن یعنی ارام گرفتن. پس انسان میشود کسی که زود ارام میگیرد به چیزی و عادت میکند.

از طرفی اما بعضا کلمه انسان را گرفته شده از نسی میدانند. یعنی موجودی که زود فراموش میکند. و فراموش کردن به خودی خود یعنی از یاد بردن. با این حساب انسان میشود کسی که زود از یاد میبرد و از خاطرش محو میشود.

ولی چه کسی بود که گفت انسان موجودیست تلفیقی از هردو.

انسان موجودیست که زود خو میگیرد، ارامش پیدا کرده عادت میکند و به همان سرعت فراموش کرده و از یاد میبرد و در پسِ ذهنش خاطرات محو میشوند؟

و مگر همین سازندگان ذاتمان نیستند که بانی زنده ماندن و باعث مرگند؟

و بعد از تمام این گزافه گوییها چه چیزی دستمان رو میگیرید جز گذران شبان و گذران روزان تا به قول رادیو چهرازی بنیشنیم گوشه ای ببینیم تا سحر چه زاید باز؟

القصه که ما انسانها...مشتی گنگِ خواب‌دیده در لباسهای اتو شده ایم...
- Some dance to remember, Some dance to forget... -

( نوشته شده در دورانی که حسرت داشت کاش ایده کتاب مغازه خودکشی اول به فکر خودش میرسید و از دنیا چیزی نمیخواست جز راه حلی قطعی برای مسئله فروشنده دوره گرد )

+ : این مطلب همچنان مفید نبوده و من همچنان قول میدم روزی چیزی مفید پست کنم! - که تا مفید را چه بگیریم! -

دو + : من اما در اعماق همیشه اتفاقات بد روهم اتفاقی خوب میدونم چون یادم میاد کیا باهام غصه میخورن، نصیحتم میکنن، برام ساز میزنن، بهم عشق میورزن و اهمیت میدن. خورشید هنوزم میتابه!

سه + : واقعا دلم نمیخواست هشتگ دلنوشته رو بزنم. به نظرم خیلی روتین و تکراری اومد ولی چون میدونستم هشتگ پرکاربردی عه زدم و فکر کردم وقتشه بزرگ بشم و قبول کنم کاربرد هشتگ گلچین کردن مسخره ترین لغات متن نیستش! :| :))

چهار + : و اگه می‌پرسید چرا دریا؟ چون واضحا میشه توش غرق شد! :))

انسانورونیکا تصمیم میگیرد بمیردمطالبی که مفید نیستنددلنوشتهمسئله فروشنده دوره گرد
تراوشات ذهن مشوش دانشجو کامپیوتر بیست و دو ساله ای که عاشق گردو تازه است و روزی به جهان موازی عی بدون شیر جوشیده مهاجرت میکنه :))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید