شاید با حرف تو موافق نباشم، اما تا پای جان برای اینکه بتونی حرفتو بزنی از حقت دفاع میکنم. -ولتر
نظریه قرارداد اجتماعی بطور خلاصه بیان میدارد که ما انسانها از برخی از حقوق و آزادیهای خود دست میکشیم تا به حقوق و آزادیهای جدیدی برسیم و یک پیکره سیاسی قدرتمند تشکیل دهیم. آیا به نظر شما آن پیکره سیاسی قدرتمند، توانایی کنترل گفتار و عقیده و اندیشه ما را دارد؟ یک مساله مهم این است که همه حقوق ما قابل واگذاری نمیباشند! مثلا امنیت فیزیکی، جانی و آن چیزی که بر آن باور داریم. این حقوق سلب نشدنی هستند. بنابراین اصرار حاکمیت، هر چقدر هم که مقتدر باشد بیهوده و گاها خطرناک است! بیهوده از این جهت که در اندیشه هر فردی، آن چیز که بنظرش عقلانی است، برایش حقیقت شمرده میشود و حاکمیت نمیتواند گفتار و اندیشه او را مستقیما مورد توبیخ قرار دهد و جریان آن را متوقف کند. و خطرناک است از این جهت که میتواند منجر به آشوب شود!
اسپینوزا فیلسوف قرن هفدهمی که مطرح کرد برخی از حقوق ما در این قرارداد قابل واگذاری نیستند و نباید جلوی آنها را گرفت، برای حق آزادی بیان مقدماتی را لازم و ضروری میداند. مثلا اینکه آموزش نگارش باید بین افراد توزیع شده باشد. علاوه بر آن معتقد بود که هرکس میتواند به امری اعتقاد داشته باشد حتی با وجود اینکه از دید ناظرهای بیرونی غیر عقلانی به نظر برسد. اما میتوان با عمل نتیجه شده از آن، در صورتی که زیانبار باشد برخورد و مقابله نمود. پس فهمیدیم که مقابله با آزادی بیان و اندیشه کاری عبث و بیهوده است!
در همین راستا جان لاک، فیلسوف انگلیسی، آزادی انتخاب اعتقادات و دین را از دیگر حقوق غیر قابل واگذاری میداند. و او معقتد است که حکومت(پیکره سیاسی) نمیتواند آن را تحمیل کند!. چرا که همیشه نمیتوان چیزی را که انتخابش با عقلانیت صورت نگرفته با عقل زیر سوال برد و ایده دیگری از دین(همان عقیدهای لزوما همیشه با عقل به آن باور پیدا نمیکنند) را برای افراد جایگزین کرد. پس میتوان وجدان و اعتقادات را نیز جزو حقوق غیر قابل واگذاری دانست.
بر اساس اصل آزار، هر شخص اجازه دارد هرگونه که میخواهد زندگی کند، مگر اینکه به شخص دیگری صدمه وارد کند. این صدمه میتواند روحی، جسمانی، روانی، مالی و یا جانی باشد. در چنین مواقعی وظیفه دولت و نهاد قانون گذار این است که این شرایط بخصوص را شناسایی کرده و برای آن ضوابطی مشخص کند. اول به موجب بازدارندگی افراد یا فرد خاطی از انجام آن کار و دوم برای اجرای عدالت! اما نکته قابل توجه این است که وظیفه نهاد قانون گذار این است که صرفا "نباید"هایی را مشخص کند، و نه اینکه در متن قانون برای ما سبک زندگی دلخواه یا مطلوب خودش را برنامه ریزی کند.
عبارت Paternalism یا ترجمه تحت اللفظی آن، پدرگرایی به معنی محدود کردن خودمختاری یا آزادی افراد به بهانه مصلحت واقعیشان(درمورد بحث ما یعنی از روی مصلحت سانسور یا جلوگیری از انتشار صورت بگیرد). این کار با توجه به اصل آزار مجاز نیست مگر به دلیل صغر سن یا ناتوانایی ذهنی. و مقابله با آنها(سانسور کردنشان) تنها در صورتی عاقلانه است که هزینه مقابله کردن با آنها از هزینهای که آن ناهنجاری، افراد را متحمل میکند کمتر باشد. و نه اینکه خودش آسیب زا باشد. در اصل کار حکومت به عنوان نهاد قانون گذار حفاظت از آزاری است که من میتوانم متوجه دیگران کنم و بالعکس.
متاسفانه توانایی خلق یک شاهکار ادبی برای دیده شدن رو نداشتم. اما مطمئنم با پرداختن به قوه استدلال خودمون درباره مسائلی مثل قانون، آزادی، آزادی اندیشه و بیان و... میتونیم باعث شروع تغییراتی بشیم. و مقدمه پیروزی عملی، پیروزی فکری بر حریف مستبد هست. باشد که دوات اهل قلم، هیچوقت رنگ خشکی را نبیند...
منابع:
درصورت علاقهمندی، پیشنهاد میکنم این نوشته ها را نیز بخوانید: