برای گلاویز شدن با حریف خود در یک جدال، بحث یا مناظره دو استراتژی و دو تاکتیک وجود دارد. دو استراتژی عبارتند از:
1. نخست اینکه دلایلی که از آنها نتیجهگیری میکند را مورد هدف قرار بدهی
2. دوم اینکه نتیجهای را که از دلایل پیشین استدلال میکند را به چالش بکشی
دو تاکتیک نیز عبارتند از:
1. مثال نقضی برای رد حکم کلی او بیاوریم، یا انحراف و تناقضات گزاره(نتیجه شده) او را با عقایدش و اصول پذیرفته شده پیشین نشان دهیم
2. حمله به دلایلی که برای نتیجهگیری بعدیاش میآورد یا حمله به شیوه نتیجهگیری که از آنها میکند
در ریاضیات و هندسه هم، مثال نقض به عنوان روشی برای رد کردن احکام کلی استفاده میشود. در استدلالگری و بحث و جدل هم این ابزار به کار میآید. بطور مثال حریف ما میگوید که "هیچ ناشایستگی در نظام اداری ما وجود ندارد"، در پاسخ به او سعی در آوردن مثالهایی که نشان از نادرستی این حکم میدهند میآوریم. شاید صرفا حکم کلی او را به حکم جزئی تقلیل دادیم، اما وجهه او تخریب میشود!
گاهی، کار سادهای که میتوان در یک جدال صورت داد، دقت کردن به تناقضات سخنان حریف است. بطور مثال حریف ما پیشتر در بحث پذیرفته است که "حاکمیت قانون، یعنی اراده فرد یا گروهی خاص، بالاتر از قانون نباشد". و حال سعی دارد بگوید "طبق فرمایشات جناب «فلانی بزرگ» این مورد حقوقی را اینچنین باید انجام داد"، در این نقطه تناقض بین مورد پذیرفته شده و گزاره فعلی را میتوان نشان داد.
(این تاکتیک، به خصوص برای کسانی که به شکل ظاهری ادعای باور به اموری مانند حقوقبشر، برابری، آزادی و دموکراسی و... دارند کاربرد دارد!)
حمله به مقدمات و دلایل او برای رد حکم نتیجهگیری شده او روشی کلاسیک است. مثلا حریف میگوید که "قانون برای حمایت از حقوق انسانی بوجود آمده است" و در ادامه میگوید "قانون باید مصلحت جامعه را هم دربر گیرد" و سپس نتیجه گیری میکند "قانون حجاب موجه است". یک ایرادی که میتوان به کل این استدلال آورد، مربوط به گزاره دوم میباشد. مثلا "مصلحت از نظر چه کسی؟" یا اینکه در ادامه تعریف دقیق تری از مصلحت به او بدهیم. یا مثالهایی بزنیم از مصلحتهایی که بدون نقض حقوق انسانی به نتیجه رسیدند. دست ما در این مورد، بسیار باز است. فقط نیازمند به دانش و مطالعه در رابطه با موضوع میباشیم.
راه دیگری که میتوانیم حمله خودمان را صورت دهیم، زیر سوال بردن رابطه مقدمات و ماخرات هست. مثلا به این استدلال دقت فرمایید:
"گربه از پستانداران است"، "من هم از پستانداران هستم " نتیجه میگیریم که "من گربه هستم".
در اینجا مغالطهای آشکار رخ داده و به راحتی میتوان ثابت نمود که نتیجهگیری او اشتباه میباشد.
در مثالی دیگر، در موقعیتی حریف شما میگوید که "برای رشد اقتصادی باید ثروتها بازتوزیع شود و به فکر محرومان و مستضعفین برسد". در پاسخ به او یافتههای علم اقتصاد را به میان بیاوریم یا برای او از تاریخ میگوییم. هرچند در اینجا الگوی همیشگی مقدمه و ماخره را مشاهده نکردیم، اما حریف ما در ذهن خود این چنین تصور میکند که "هدف توسعه اقتصادی است" پس "باید ثروت را بازتوزیع کنیم"، یعنی دو گزاره در حالت عادی به یکدیگر ربطی ندارند، پس او در اصل باید سعی در اثبات گزاره ثانویه خود کند و ما هم باید به ایراد از آن تلاش کنیم. این تاکتیک هم مانند تاکتیک قبلی نیازمند اندکی دانش و مطالعه میباشد.
برای اینکه یک جدال و مناظره صورت بگیرد، نیاز داریم تا بر اصولی توافق داشته باشیم. چرا که نمیتوان با کسی که اصول را انکار میکند و بر سر چیزی توافق ندارد بحث کرد. گویی که ما زبان او و او زبان ما را فهم نمیکند. پس به شما پیشنهاد دارم که از مباحثههای خود را عاقلانه انتخاب کنید.
این فهرست شامل یادداشتهای من از شیوهها و تاکتیکهای (غالبا اخلاقی) کتاب "هنر همیشه بر حق بودن"، کتابی در مورد فن جدل، میباشد.
استفاده از این روشها تا حدی به مرجع اخلاقی شما بستگی دارد. شاید در نگاه اول، استفاده از آنان غیراخلاقی بنظر بیاید اما مناظره و جدال در همین خلاصه میشود. به قول شوپنهاور، هنر مجادله یعنی فرد، فارغ از درستی یا نادرستی، به راحتی از موضعش عقب نشینی نکند. در حالتهایی ممکن است که واقعا موضع ما درست باشد یا بر حقانیت آن باور داشته باشیم ، اما قدرت لازم برای درگیر شدن مستقیم با شخص مقابل را نداشته باشیم، در این موارد باید سعی کنیم که شکست نخوریم. کاربرد دیگری که از این روشهای میتوان انتظار داشت، دانستن آنهاست! اگر خود را در موقعیتی یافتیم که شخص در حال استفاده از آنها میباشد، سعی بر آن میآوریم که در دام او نیافتیم و شکست نخوریم.