نازنین متین‌ نیا
نازنین متین‌ نیا
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

ما و احتمال بلا


اعتراف کنم؟! من از کرونا نمی‌ترسم. مثلا وقتی پدرم مدام تذکر می‌دهد که باید مراقب وضعیتم و احتمال کرونا باشم یا وقتی سردبیرم، می‌گوید لازم نیست به روزنامه بیاییم و توی این وضعیت باید دورکاری کنم یا وقتی دوستانم از مواجهه با من می‌ترسند و می‌گویند چون ممکن است ناقل باشیم سروقتت نمی‌آییم و...فقط متعجب و دل‌گیر می‌شوم. احتمال کرونا توی ذهن من صفر است. آن ویروس سبز کوچکی که حالا دیگر حتی توی تلگرام هم برای خودش استیکرهای متحرک دارد، فقط یک عامل مزاحم در زندگی من است که باعث شده تا دوماه توی خانه بمانم و دوماه در قرنطینه بیهوده، عجیب‌ترین روزهای زندگی ۳۶ ساله‌ام را تجربه کنم. در واقعیت، ابتلا به کووید ۱۹ برایم مهم نیست. هروقت به احتمالش فکر می‌کنم و این‌که ممکن است یک تماس ساده، این بدن ضعیف را تصرف کند و دردی روی دردهای بگذارد، هیچ احساس خاصی ندارم. شده‌ام نمونه بارز «آب که از سر گذشت...». به شکل احمقانه و عامیانه‌ای دیگر برایم مهم نیست که چه می‌شود و چقدر درد یا دردسر به زندگیم اضافه می‌شود. از قدرت و روحیه‌ام نیست؛ اشتباه نکنید، زندگی یادم داده که همین است که هست و بهتر که نترسی و نمانی در انتظار احتمالی که معلوم نیست از راه برسد یا نه. اما این دور بودن از وحشت همگانی هم عجیب است. برای اولین‌بار، حداقل توی زندگی من، جهان دچار یک وحشت همگانی و واقعی شده و عجیب که من همراه این ترس عمومی نیستم. ا‌وایل گمان می‌کردم که این دوری برای نبودن توی تحریریه و دورتر ایستادن از خبرهاست. اما وقتی حساب و‌کتاب می‌کنم که به اقتضای ماهیت شغلم توی این مدت نزدیک به صد یادداشت و مطلب درباره کرونا خواندم و خبرها را روزانه چک کردم و از همه مهم‌تر، توی بیمارستان و کلینیک، زیر سرم و یا درازکشیده در انتظار جراحی، از پزشک و پرستار درباره این ویروس شنیده‌ام، نمی‌توانم این بی‌حسی و گنگی را به حساب ندانستن و ناآگاهی بگذارم. گزاره ساده این است: من نترسیدم، چون ترس هم مثل باقی واقعیت‌های این زندگی، موردی نسبی است و قطعیت چندانی ندارد. اما این جدا بودن از جهان، این دورافتاده‌گی حسی، چیزی نیست که بتوانم ساده از آن بگذرم و حواسم نباشد که چطور در یکی از مهم‌ترین مقاطع حساس زندگی انسان‌های روی این کره خاکی، درگیر و مضطرب ماجرایی هستم که پیش از من آدم‌های بسیاری مبتلا به آن بودند و قربانی‌هایش بسیار بیشتر از ویروس کروناست. ترس من را احتمالا فقط آن‌هایی می‌دانند و بلدند که دچار بیماری سرطان شدند یا پزشکان و دانشمندانی که درگیر آن هستند. اما ما، جامعه اقلیتی هستیم که ترسمان به بزرگی این ترس جهانی مد شده این روزها نیست. همه ما انسان‌ها می‌دانیم یا شاید حدس می‌زنیم که بلاخره این اپیدمی به پایان می‌رسد و در این مقطع دیر یا زود بودن این پایان دغدغه اصلی است، اما برای بیماری‌ای مثل سرطان چه؟! واقعیت این است که ما انسان‌ها چندان که باید و شاید حواسمان را درگیر احتمال‌های دور نمی‌کنیم. ترس‌های ما از چیزهایی است که جلوی چشممان است و نه ماجراهایی که احتمال و خطرش بسیار نزدیک و زیاد است و فقط قدرت لمس این نزدیکی را نداریم.

این ضعف انسانی ماست که نادیده‌ها را جدی نمی‌گیریم و برعکس نسبت به آن‌چیزی که مقابل چشم ماست یا حالا و در عصر جدید می‌شود گفت رسانه‌ها مقابل چشم ما می‌آورند، واکنش‌هایی به مراتب جدی‌تر از آنچه که باید نشان می‌دهیم.

اشتباه نکنید، غرض از این حرف‌ها این نیست که بگویم کرونا جدی نیست یا نباید آن‌را جدی بگیریم و اصلا از همین شنبه، قرنطینه‌ها را تمام کنیم و به روزگار قبل از قرنطینه برگردیم. نه، حرفم این است که ما حواس‌پرت‌تر از آن چیزی که فکر می‌کنیم هستیم و احتمالات بسیار خطرناک‌‌تری که مقابل چشم‌مان هستند را نمی‌بینیم. شاید برای همین نادیدن و بی‌توجهی است که اغلب موارد غافلگیر می‌شویم و مثل همین روزهای کرونایی، پر می‌شویم از حس‌های ناخوشایند از دست دادن و غریبه‌گی با زندگی بسیاری از المان‌های زندگی راحت و بدون ویروس را از دست داده است. ما انسان‌ها نه حواسمان به نسبیت جهان و وقایع آن است و نه نسبیت احساسات و عواطفمان. برای همین است که مدام غافلگیر می‌شویم و جالب‌تر این‌که با پایان هرغافلگیری و بازگشت زندگی به شرایط عادی‌تر، یادمان می‌رود که چقدر این زندگی و ادامه‌اش به مویی بند است و در هرلحظه آن، یک ویروس ناقابل پنج گرمی یا یک توده یک سانتی می‌تواند آن‌را زیررو کند و نه تنها زندگی خودمان یا اطرافیانمان که جهانی را بهم بریزد و ما در این بهم‌ریختگی‌های مدام و مدام، فقط نظارت‌گریم و در بهترین حالت، موجوداتی که یاد می‌گیرند خودشان را با ترس‌ها، سختی‌ها و همه موانع وقف دهند و برای ادمه زندگی، چاشنی فراموشی و این نیز بگذرد را قاشق به قاشق اضافه کنند.


به من باشد می‌گویم بهترین موهبت اعطا شده به ما انسان‌ها هم همین است، همین عادت به عادت کردن و عادت به فراموشی و حتی حواس‌پرتی مقطعی به احتمال بلاهایی که می‌آیند و می‌روند و ما را در دریای مواج زندگی، شناگرهایی قوی‌تر می‌کنند.

کرونارسانه‌های اجتماعیترسنازنین متین نیاسرطان سینه
روزنامه‌نگار روزنامه اعتماد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید