Maede. rezaii
Maede. rezaii
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

"عشق و حبس"

چه زیباست سخن عشق ، لمس کردنش، از تمام وجود فهمیدنش.

می آید و زندگی تو را در دستش می گیرد . گاهی تا به خودت می آیی ، می بینی که، به آسودگی صاحب قلبت شده است .

من نیز ، در غول و زنجیر عشقی آتشین و جانسوز او، حبس شده ام و امان مرا بریده است .

گویا این حبس تمامی ندارد .



به گمانم حبس ابد است. اما هیچ حبس و گرفتاری چون عشق ، برای ما انسان ها شیرین و گوارا نیست.

تو آمدی و صاحب قلبم شدی .

آن قدر عطر عشق و محبتت را ، درون قلب کوچکم پاشیدی . که اکنون، با هر تپش قلبم ، عطر عشق و علاقه تو ، بیش از پیش درون وجودم پخش شده و حالم را ، دگرگون می کند.

در این روز ها، تو در ذهن من جای گرفته ای ، همیشه در فکر و خیال من قدم می زنی . عشقت درون قلبم جوانه زده و روز به روز انگار بیشتر رشد می کند ، بی گمان شاخک های عشق تو قصد کرده است تا فراتر از قلب من عاشق رشد کند

مهربانی ها ، ابراز علاقه و حرف های عاشقانه ات،سبب آبیاری ریشه هایش شده ،محکم و استوار باقی ست.

می خواهم تو مهربانم باشی و من ، مهربانوی تو.

تو به زندگیِ بی رنگ و لعاب من، آمدی و مرا از ویرانی نجات دادی .

با آمدنت ، پازل در هم ریخته زندگی ام را در کنار هم قرار دادی ، و زندگی مرا از نو ساختی .



سوگند می خورم که، زیباترین و چشم نواز ترین پازل دنیا ، هم اکنون زندگی من است.

با آمدن تو، ناخود آگاه اتفاق ها و رویداد های دل نشین و زیبا دومینو وار برایم رخ داد . و پازل زندگی ام با عشق وهمراهی تو ، کنار هم چیده شد.

با ورود تو به داستان و دنیای من، متوجه شدم که، می شود . یکی را دوست داشت ، اما بی دلیل.

هر لحظه نگرانش شد . و به هنگام پگاه که از خواب بیدار شوی و چشمانت را باز کنی . اولین حرفی که به ذهنت می رسد نام او باشد و تنها چیزی که اول صبح به یادت بیاید فقط او باشد ،او . دریغ از اینکه یک ثانیه از ذهنت بیرون رود.

و در هنگام شب که می خواهی چشمانت را ببندی و به خوابی عمیق فرو بروی .تنها با یاد او ، چشمانت را می بندی تا شاید بتوانی با آرامش خیال او بخوابی.



عشق ، حس عجیبی است.

حتی در اکثر اوقات ، او را می خواهی و آن چنان در خیال او غرق می شوی که، تا به خودت می آیی . می نگری که مدت هاست ، از وجود خود غافل شده ای. و از شدت عشق و علاقه فراوان به او، مدت زمان زیادی است . که در دریای خیال یار ، دست و پا می زنی و اکنون در حال غرق شدن هستی.

دریای خیالش نیز، زیبا و مواج است ، هم شیرین و آبی رنگ.

پس از آن ، کم کم متوجه می شوی که، به هنگام غروب که روز فرو می رود . و آسمان شب ، آماده میزبانی از دریا و نباتات و کوه ها می شود .

دل تو نیز، مانند دریا به این وقت از شدت دل تنگی و خواستن یار ، مواج می شود و طوفانی.

در آن لحظه فقط می خواهم . صیادی در دل دریایی من یافت شود ، تا با تور ماهیگیری اش مروارید و ذرات عشق و علاقه یار را، از درون قلبم صید کند . و با خود به هر ناکجا آبادی ببرد .

آخر تو چه کسی بودی که مرا چنان ، دیوانه و مجنون خودت گرداندی.

باور کن ، من از عشق و علاقه زیاد به تو، کم کم رو به نابودی می روم . فقط کمی آرامش می خواهم، اما آن آرامش را نمی یابم.

می دانی چرا؟!

چون ، یقین دارم آن آرامشی را که حرفش را می زنم . فقط و فقط در لحظه وصال، و زندگی در کنار یار و همراه همیشگی ام، به آن آرامش دست خواهم یافت.

با ورود تو ، قاب زندگی ام رنگ و لعابی دیگر به خودش گرفت. و از آن پس، تو شدی نقش و نگار قاب زندگی من.

تو با حضورت و تمام اتفاق های قشنگی که، بدرقه زندگی من کردی .موجب شد که به یک باره ، قاب زندگی من از آن پوچی و سادگی بیرون بیاید و تغییر کند.

و اکنون پویایی و حس زندگی را به رخ می کشد . گویا تصویری زنده است.

با یک نگاه به این قاب ، به حس و حال یک عاشق ، و فروکش شدن این حس ناب در قلب لیلی قصه پی می بری.

و قدم به قدم ، خاطرات با هم بودن را، در هر صفحه از قصه زندگی ات مرور می کنی.

می خواهم برای اولین و آخرین بار ، به همه عاشقان این کره خاکی بگویم.

زندگی و زندگانی ، بدون عشق وجود ندارد . چه لذتش قسمت تو شود ، چه رنج آن در مسیر سرنوشت تو قرار گیرد.

هر دو جانسوز، و در عین حال حسی ناب و شیرین است.

وقتی عاشق شوی ، معشوق آب و غذایت می شود . دوای دردت می شود . مونس شب های تیره و تارَت می شود .

اگر هنوز سر راهت قرار نگرفته، نگو سرنوشتم لابد،این گونه رقم خورده است.

لذت عشق ، در تلاش و تقلی برای به دست آوردن معشوق است.



کسی که، برای عشقش نجنگد .عاشق نیست، فقط تظاهر به عاشق بودن ،می کند.

یک نصیحت از طرف منِ عاشق به شما :《تو فقط یک بار به این دنیا می آیی و فرصت عاشق شدن را داری.》

تا می توانی عاشق شو و عاشقانه عشق بورز ، عشق و علاقه اش را با جان و دل بخر. چون هیچ حسی؛ بهتر از گم شدن در آغوش یار، نیست که نیست.

هیچ حسی در این دنیا ، پاک تر و مقدس تر از عشق ،نیست و پیدا نخواهی کرد.

کفش های پولادین به تن کن و با اراده ، رد پای عشقت را دنبال کن.

قطعا مقصدت، وصال خواهد بود .

از نظر من زیبا ترین ،و با مفهوم ترین، کلمه(واژه) سه حرفی "عشق" است و تمام.

امیدوارم ، تمامی عاشقان و دل دادگان خسته از رنج عشق، به معشوق خود دست یابند.

و قطار زندگی تان، به روی ریل های خوشبختی حرکت کند.

منبع انرژی تان، همواره عشق باشد . و باتری خالیِ دلتان، با عشق ، محبتش و گرمای وجودش ،شارژ شود.


در آخر یک بیت شعر بر اساس توصیف من از عشق و دل باختگی.

تقدیم به همه دل خستگان و عاشقان.


پریشانی و دوستش داری بی دلیل،اما نمیدانی چرا؟!

****

آخر نمیدانی آتش عشق . با شگردش، گرفتار می کند ما را




نویسنده : مائده رضایی

دل نوشته : عشق و حبس

سبک نوشته: ادبی (ژانر ، عاشقانه) تراژدی



#دل نوشته #عشق #ادبی

#حبس #درد و رنج # تلاش برای معشوق

#لیلی و مجنون #خسرو و شیرین #رومئو و ژولیت

#عشاق درام شکسپیر # عشق و حبس

#تراژدی









عشق
یک نویسنده خلاق . علاقه مند به داستان های فانتزی و تخیلی ساخته ذهن خود . معتقد به اینکه جهان از اتم ساخته نشده ، جهان از داستان ساخته شده است.??
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید