🎥معرفی فیلم
The White Ribbon 2009
روبان سفید
فیلمی استعاری و نمادین از میشاییل هانکه. فیلمی با دو ساعت و نیم زمان که سر صبر داستانش را پیش میبرد. داستانی که در آن قرار است روستایی کوچک نمادی از کل شهر و کشور و همانطور که راوی اول فیلم میگوید حتی روشن کننده دلیل شروع جنگ باشد...
فیلم دارای خرده روایتهای درخشانی ست. پدر کشیش که علیرغم دعاهایی که درباره بخشش میخواند خودش بسیار سنگدل است. پزشکی که قرار است معتمد باشد اما حتی به حریم فرزند خود رحم ندارد. و اربابی که در خانه و برای زن خود ارزنی ارزش ندارد. اینها همه در حال ساخت دنیای داستانی هستند که قهرمانان یا حداقل آیندهداران آن کودکان روستا هستند. کودکانی که در پایان فیلم از خود میپرسیم آیا همهی آن کارها کار این جقلهها بود؟ کودکانی که هر نوع آسیبی دیدهاند از تحقیر پدر که موقع دعا دخترش را مجبور می کند رو به دیوار بایستد
از چوب خوردن جلوی برادرخواهرهای کوچکتر
از تجاوز به دست پدر
از بستن دستان پسرنوجوان به تخت تا به بدنش دست نکشد و خودارضایی نکند
از روبان بستن به بازو و گیسو...
اما یک ویژگی منحصر به فرد دوربین هانکه آنجاست که او شما را با تصاویر خشونت چندان روبرو نمی کند اما در پایان فیلم اثر آن را روی خود حس میکنید. اثر خشونتی که فیلم راوی آن است. خشونتی که زیر پوست زندگی جریان دارد و آدمهای داستان یا از آن آسیب خورده اند یا خودشان توالی دهندهی چرخهاش بودهاند. دیدن چنین فیلمی حوصله می خواهد. شاید زمانهایی که نماهای باز از دشت و گندمزار و برف و روستا میدهد، فهمیده که شعلهی اعصاب مخاطب سرکشیده و نیاز به تمدد اعصاب دارد. آرزو داشتم آن نماها را رنگی ببینم؛ نمای باز گندمزار، نمای باز زمین برفی... عجب نماهایی و چه توقفهایی روی این نماها. نمای باز مزرعه کلم هم قطعا دیدنی بود اگر رنگی میدیدمش... همین سیاه و سفید بودن فیلم خودش نشانی از هرمان در دنیای این فیلم است. رفتن رنگ از سرزمینی که مردمانش چنین با کودکانشان بیرحمند. سرانجام چنین سرزمینی جز خشونتِ جنگ و ویرانی نخواهد بود...
#میثم_باجور
@mah_dar_a