
همه میگن خانواده اولین مدرسهی آدمه.
جایی که آدم محبت، احترام، دوست داشتن و امنیت رو یاد میگیره.
اما اگه مدرسهات تعطیل باشه چی؟
اگه جای محبت، پر از داد و تحقیر و تنهایی باشه؟
اگه اولین تصویری که از عشق دیدی، فریاد و سرکوب و بیتوجهی بوده…
اونوقت قراره ازت چی دربیاد؟
خیلیها فکر میکردن صبوری، متانت و مهربونی من ریشه در تربیت خانوادگی داره.
اما چطور ممکنه کسی که در سایهی خشم، تحقیر، فریاد و سرکوب رشد کرده،
قلبش هنوز پر از عشق و شکوفههای صورتی باشه؟
در واقع من فقط یک جمله برای جواب دادن دارم:
"من خودم، خودم را تربیت کردم."
یادمه توی دبستان درسی داشتیم به اسم «ادب از که آموختی؟»
برای بقیه هم سن سالهای اون دوران من شاید یه متن حوصلهسربر دیگه بود،
ولی برای من یه تلنگر، یه نقطهی آغاز.
یه انقلاب درونی.
یا شاید بهتره بگم: یه تولد.
من با اشک بزرگ شدم.
با شبهایی که توی تاریکی، با خودم حرف زدم.
با سؤالاتی که هیچوقت جوابی براشون نبود.
با گرسنگی احساسی، با تنهایی.
ولی توی همین تاریکی تصمیم گرفتم:
"مثل اونا نباشم."
من انسان موندم. نه چون یادم داده بودن.
چون انتخاب کردم.
از خانوادهای نیومدم که منو با عشق، احترام یا درک بزرگ کنه.
جامعهام هم مهربون یا پذیرنده نبود.
اما هنوز اینجام—نه شکسته، نه شبیهشده به اونایی که ازشون زخم خوردم.
من خودم را تربیت کردم.
از همون بچگی فهمیدم که نجاتدهندهای در راه نیست.
پس خودم شدم قهرمان خودم.
هر زخم، هر تحقیر، هر طعنهی تلخ،
شد درسی برای اینکه انسان بهتری باشم.
نه انتقامجو، نه کینهتوز—بلکه انسانی با قلبی بزرگتر از دردهایی که دیدم.
یاد گرفتم:
«ادب از که آموختی؟ از بیادبان.»
اونا چراغ قرمز شدن تو مسیر من.
تا من راه دیگهای رو انتخاب کنم: روشن، انسانی، آگاه.
خیلیها از درد، ظلم ساختن.
ولی من باور دارم:
هر درد میتونه تبدیل بشه به شعور، فهم، عطوفت.
ما انسانیم. یعنی میتونیم تصمیم بگیریم خوب بمونیم.
حتی وقتی دنیا بهمون بدی کرده، ما میتونیم زنجیرهی رنج رو متوقف کنیم.
و حالا…
من نه فقط برای زنده موندن جنگیدم،
بلکه برای انسانی موندن.
من خودم رو انتخاب کردم.
با مهر پاسخ دادم.
با مهربانی دیدم.
با آگاهی رشد کردم.
و هنوز هم دارم خودم رو میسازم.
اگر بتونم حتی یه نفر رو به یاد انسانیت بندازم،
همین کافیه.
🕊️ اگر تو هم مثل منی...
اگه توی خونهای بزرگ شدی که شباهتی به عشق نداشت
ولی هنوز قلبت برای خوبی میتپه...
بدون که تنها نیستی.
شاید ما ساختهشدهی «نبودن»ها باشیم.
ولی هنوز میتونیم خودمون رو انتخاب کنیم.
این فراخوان برای توئه.
برای تویی که تصمیم گرفتی
وارث زخمها نباشی—بلکه وارث نور باشی...