یه غروب پاییزی بعد از اینکه از سر کار آمدم بیرون گوشی رو از توی جیبم درآوردم و در حین سوارشدن توی ماشین نرمافزار تاکسی اینترنتی رو فعال و روی هولدر گذاشتم.بعد از پیاده کردن اولین مسافر از ماشین پیاده شدم تا از خستگی ترافیک کم کنم و هوایی بخورم،در همین حال که گوشی تو دستم بود و به ماشین تکیه داده بودم داشتم نقشه رو چک میکردم که ناگهان دیدم گوشی تو دستم ناپدید شد و چشمام به کف دستم بود. بعد از یه تامل و نگاه به دست خالی با بلند کردن سرم دیدم گوشی در دست راکب موتور داره میره،تازه فهمیدم که چه بلایی سرم اومد.دویدم دنبالش ،هنوز دور نشده بود که ناگهان صدای افتادن گوشی روی کف آسفالت اومد،منم با ناباوری گوشی رو از روی زمین برداشتم و دیدم کاملا سالم مونده.بعد از اون ماجرا و شروع روزهای کورونایی ، الان میفهمم که خدا چقدر دوسم داشته و نگذاشت تنها بمونم