همه ما جمله معروفی از زمان درس و مدرسه به خاطر داریم که سختگیریها و گاهی رنج ناشی از تحصیل را توجیه میکند: چوب معلم گل است...!
این جمله اگر چه می خواهد دلسوزی مدرسان و معلمان را برای رشد شاگردهایشان نشان دهد، تبعات ناشی از سخت گیری در تحصیل را نادیده میگیرد.
از زمانی که به حوزه مدیریت استعدادهای شرکت انفورماتیک نوین کیش وارد شدهام، اکثریت همکارانم برنامه نویس و کدنویس هستند.دراین مدت، بارها از خودم پرسیدهام چرا من هیچ وقت به طور جدی برنامهنویسی نکردهام. پاسخ را در همین چوب معلم یافتهام!
ترم اولی که وارد شریف شدم ۳ واحد برنامه نویسی پاسکال به ما دادند. در شریف این درسها را دانشکدههای تخصصی ارائه میدهند و استاد ما هم یکی از مدرسان دانشکده کامپیوتر بود. استاد از قضا بسیار سخت گیر بودند. آن هم برای منی که از یک کنکور نفسگیر، خسته و بیرمق وارد دانشگاه شده بودم. کلاسهایمان را ۷.۳۰ صبح گذاشته بودند و باید از شرق تهران ساعت ۶ صب راه می افتادم تا به موقع برسم.
استادمان به دیر آمدن هم حساس بود و قانونش این بود که اگر کسی دیرتر میآید وارد کلاس نشود و در انتهای کلاس هم حضور و غیاب میکرد.
یادم است با تمام این شرایط، تا میان ترم هم به هر سختی بود کلاسهای ۷.۳۰ را میآمدم. به میان ترم که خوردیم استاد چند پروژه برای تحویل تا پایان ترم پیشنهاد داد.
آسانترین پروژهش ساختن بازی پینگ پونگ با زبان پاسکال بود. حالا تصور کنید من که تازه داشتم روی لوپ و شرط و الگوریتم در برنامهنویسی مسلط میشدم به پروژهای برخوردم که اصلا فکرش را هم نمیکردم میشود با پاسکال نوشت.
چند تایی هم هم کلاسی مستعد در برنامهنویسی داشتیم که بدون خم اوردن به ابرو از پروژهها استقبال کردند و با ذوق داشتند کدهایش رو مینوشتند.
مجموع این شرایط طوری شد که من به این نتیجه رسیدم که در برنامهنویسی بسیار بی استعدادم و بهتر است در این زمینه وقتم را تلف نکنم.
همان ترم درس برنامهنویسی پاسکال را حذف اضطراری کردم و تا ترم آخر سراغش نرفتم. هر موقع هم حرف از کدنویسی در درسهای دیگر میشد از بی استعدادی خودم ناراحت میشدم و فکر میکردم کاش پتانسیلش را داشتم.
حالا که به عقب بر میگردم میبینم آن سختگیری برای یک دانشجوی تازه وارد تنها نتیجهاش دلزدگی و ترس از برنامهنویسی بود. شاید اگر دانشجوی مهندسی کامپیوتر بودم خیلی هم خوب بود که از اول سرم به سنگ میخورد تا زودتر روی کدنویسی مسلط شوم. ولی برای چون مایی، اهمیت برنامهنویسی در مهندسی شیمی و علاقهمندی به آن هدف اول این درس میتوانست باشد.
حالا هر وقت به همکاران فنیم بر میخورم یاد آن استاد ترم اول شریف میفتم. حتما تا الان بازنشسته شده است. ولی کاش می توانستم بهش بگویم که کلاست من را از برنامهنویسی متنفر کرد و ۱۵-۱۶ سال است هنوز با شنیدن برنامهنویسی یاد نفس نفس زدن برای رسیدن به کلاس اول صبح قبل از استاد و استرس پروژه ای میفتم که نهایتا به من فهماند از برنامه نویسی هیچ چیز نمیدانم!