به خودم نگفته بودم که ....
وجدانم را به خون، آلوده نخواهم کرد. پاهایم را به جبرِ زمانه، زنجیر نخواهم کرد. دستهایم را به در بند کردن خودم، گرفتار نخواهم کرد. زبانم را به دروغ و سرزنش علیه خودم، وادار نخواهم کرد.
نگفته بودم که گوشهایم را به شنیدن حرفهای بیهوده، عادت نخواهم داد. چشمهایم را به دیدن منظرههای بیحاصل، سرگرم نخواهم کرد. نگفته بودم که در قلبم برای ساکن شدن هر احساسی، جا باز نخواهم کرد. و هر اعتقادی را در مغزم، فرو نخواهم کرد.
به خودم نگفته بودم که ......
و چون اینها و بسیاری مطالب دیگر را به خودم نگفته بودم گرفتار جبری جنون آمیز شدم و وجدانم آلوده به خون شد. پاهایم به جبر زمانه زنجیر شد و خودم با دستهای خودم در بند شدم و دروغ و سرزنش علیه خودم را ادامه دادم.
گوشها و چشمهایم در مسیری نادرست استفاده شدند و قلبم آنقدر شلوغ و پر ازدحام شد که دیگر جایی برای عشق ورزیدن به خودم پیدا نکردم و هر اعتقاد و باوری را که به مغزم خوراندند، بیچون و چرا قبول کردم.
شاید اگر سالها پیش اینها را به خودم گفته بودم و یادآوری میکردم اکنون شرایط بهتری داشتم. شاید اگر میدانستم ابتدا باید خودم را نجات دهم، اکنون میتوانستم افراد بسیاری را نجات دهم. شاید اگر میفهمیدم گاهی ممکن است هیچ حقیقت محضی وجود نداشته باشد، راحتتر میتوانستم برای تغییر خودم اقدام کنم.
گذشته را نمیتوان تغییر داد و میگویند باید رهایش کنیم اما گاهی ترکشهای گذشته تا سالها بعد روی هر تصمیم و اقدام و عملی که در زندگی انجام دهیم تاثیر خواهد گذاشت. گاهی منفی و گاهی مثبت.
همین قدر کوتاه نوشتم و همان قدر طولانی حرف است و سخن و ماجرا که فعلا همین برایش کافی است، اگر بتوانم بیاموزم و درک کنم و تغییر کنم.
بماند برای یادگاری برای خودم و دیگران که بدانند، که امروز هر شخص نتیجهی گذشتهایی است که خودش نخواست و ندانست و به ناچار پذیرفت. تا مادامی که آگاه شد و طغیان کرد و همه چیز را زیر سوال برد و راهش را خودش پیدا کرد.
هر کس بهتر است خودش راهش را پیدا کند به شرطی که تمام راههای دسترسی به آگاهی باز باشد.
پدرانمان و اجدادمان هر چه گفتهاند برای خودشان و ما هم هر چه میگوییم بماند برای خودمان.
وظیفهی ما آگاه کردن دیگران با عقاید و باورهای خودمان نیست، وظیفهی ما باز کردن تمام مسیرهای آگاهی برای دیگران و گذاشتن حق انتخاب و آزادی عمل برای دیگران و فرزندانمان متناسب با سن و درک و قدرت تجزیه و تحلیلشان است. تا جایی که به خودشان و دیگران آسیب جدی وارد نشود.
اما بهتر است مسیرهای آگاهی و انتخاب هیچ وقت توسط ما مسدود نشود زیرا در صورت دستیابی به آگاهیهایی که ما برایشان محدود کردهایم، نتیجهاش هر چه باشد ممکن است به ضرر هر دو طرف تمام شود. تغییر عقاید و باورهای فرزندانمان با اطلاع و آگاهی و نظارت ما بهتر است از تغییر پنهانی باورها و عقایدشان و تظاهر به باورها و اعتقادهایی که قبولش ندارند.
( این هم یکی از عقاید من است که بماند برای خودم )