سلام عزیرم امیدوارم هر جا که هستی حالت خوب باشه و مملو از احساس خوشبختی باشی.
احتمالا از دست من ناراحت هستی که چرا اجازه ندادم وارد دنیای جدید که منتظرش بودی بشی
این نامه را برای تو می نویسم شاید بعد از خوندنش قانع بشی و دیگه از دست من ناراحت نباشی شاید هم قانع نشی.
اول از همه باید به تو بگم من بسیار زیاد به کودکان و نوجوانان علاقه دارم و از این که مدت زیادی را با آنان بگذرانم احساس خوبی می کنم و به خاطر همین مهربانی و علاقه ی زیاد به کودکان دوست ندارم تو و نوزادی دیگر وارد این دنیا شوید.
اگر من فقط به خاطر علاقه ی خودم و این که بتوانم مقداری از وقت خودم را با تو بگذرانم تا کمی از این روزمرگی زندگی خود و همسرم کاسته شود به تو اجازه ورود به این دنیا را می دادم شاید در آینده ای نه چندان دور تو ما را متهم به خود خواهی می کردی که به خاطر هوی و هوس و سرگرمی خودمان تو را به دنیا آوردیم و من پاسخی قانع کننده در سوال احتمالی تو در آینده که چرا من را به دنیا آوردید ندارم و نداشتم و نخواهم داشت.
دنیا از دید کودکان بسیار زیبا و دوست داشتنی است اما این دید کودکانه با بزرگ شدن آنان تغییر می کند و آنان دید وسیع تری نسبت به دنیا پیدا می کنند و بی رحمی دنیا برایشان آشکار می شود.
با تمام پیشرفت هایی که در علم پزشکی اتفاق افتاده است هنوز هستند نوزادانی که با بیماری مادرزادی به دنیا می آیند و مجبور می شوند تا آخر عمر با بیماری خود زندگی کنند حالا یا هنوز درمانی برای بیماری آنان پیدا نشده یا پدر و مادر توان پرداخت هزینه درمان کودک خود را ندارند و هیچ کس نمی توانست و نخواهد توانست به من تضمین بدهد که تو سالم به دنیا می آیی.
شاید با خودت بگویی من بدبین هستم و اگر به تو اجازه می دادم به این دنیا بیایی سالم به دنیا می آمدی، باشه فرض می کنیم که تو سالم به این دنیا می اومدی اما می دانی از همان روزهای اول زندگیت باید درد های بسیاری را تحمل می کردی؟
تمام این ها به کنار دردهای جسمانی را با دوا و دارو می توان تسکین داد اما با دردهای روحی که در آینده به سراغت می آیند می خواستی چه کار کنی؟ درد هایی که ممکن است اثراتش تا سالیان سال در روح و دلت باقی بماند و هیچ درمانی نداشته باشد تا جایی که آرزو می کنی کاش هیچ وقت پا به این دنیا نگذاشته بودی درد هایی که چه بخواهی و چه نخواهی روزی به سراغت می امدند، درد از دست دادن، درد زمین خوردن، درد تنها شدن و درد های دیگه...
دنیا دار مکافات است و انسان در رنج آفریده شده است و این دنیایی که تو مشتاق دیدنش بودی حتی اگر در سخت ترین و فلاکت بارترین وضعیت ممکن هم باشی هیچ کمکی برای نجات تو نمی کند.
بعضی آدما میگن هر چقدر درد و رنج بیشتری رو تحمل کنی قدرت تحملت بیشتر میشه و درد های بزرگ تر رو راحت تر میتونی تحمل کنی اما ظرفیت آدما با هم فرق می کنه و دنیا هیچ توجهی به ظرفیت آدما برای تحمل درد نداره و وقت و بی وقت با رنج های مختلف محاصرت می کنه هر چقدر هم قوی باشی باز یه وقتایی خسته میشی خیلی خسته.
اصلن فکر می کنیم که تو اون قدر قوی باشی که بتونی درد و رنج ها رو تحمل کنی ولی آخرش که چی قراره چی بشه چند درصد احتمالش وجود داره که تو یه فرد موفق و تاثیر گذار توی دنیا بشی اصلن می خوای توی دنیا تاثیر بذاری که چی بشه؟
همین آقای ادیسون رو می شناسی عزیزم میگن برق رو اختراع کرده اگه وارد این دنیا میشدی و می رفتی مدرسه باید اسم و محل تولد این دانشمندان رو حفظ می کردی و شاید اسم مامان باباش که بعدن بری ازشون بپرسی چرا توماس رو به دنیا آوردن.
بگذریم.... چی می گفتم؟ فرض کنیم همین توماس به دنیا نمی اومد خب یه نفر دیگه برق رو اختراع می کرد اصلا فرض کنیم هیچ کس برق رو اختراع نمی کرد مردم قبلش چطوری زندگی می کردن ما هم الان همون طوری زندگی می کردیم با شمع و فانوس مثلا، شاعرانه تر هم می شد
یا اگه کسی تلفن رو اختراع نمی کرد مردم با نامه با هم ارتباط برقرار می کردند یا اگه اتومبیل و هواپیما اختراع نمی شد مردم با اسب و شتر می رفتن سفر
می دونم شرایط خیلی سختی بوده ولی وقتی وسیله ی جایگزین بهتری اختراع نشده باشه مردم به سختی عادت می کنند یعنی مجبورن عادت کنن همین الان زندگی بدون موبایل برای اکثر آدما غیر قابل تحمله، در حالی که تا چند سال پیش بدون موبایل خیلی راحت زندگی می کردند.
پیشرفت همچنان ادامه داره و استرس و نگرانی آدما هم همچنان ادامه داره.
یه جمله ی معروفی هست وقتی از کسی می پرسی با زندگی چکار می کنی میگه می سوزم و می سازم و من دوست ندارم شاهد سوخته شدنت و سازش اجباریت باشم.
تازه خبر داری همین الان با تمام پیشرفت هایی که بشر داشته و بازم داره روزانه و سالیانه، چندین نفر به خاطر گرسنگی و دسترسی نداشتن به امکانات بهداشتی، از دنیا میرن؟
می بینی عزیزم؟ یه جای کار مشکل داره. توازن و عدالت توی این دنیا وجود نداره.
مسئله ی دیگه ای که هست در حال حاضر به خاطر شرایط بی ثبات اقتصادی اگه بتونی ازدواج کنی و بخوای به خاطر دل خودت نه دل بچه، حس و مزه ی بچه دار شدن رو بچشی، بیشتر از یه بچه رو نمی تونی هزینه هاشو برآورده کنی بعد اون موقع تو نه خواهر برادر داشتی نه هم بازی.
خب عزیرم نمی دونم تا این جا قانع شدی یا نه ولی یه مسئله ای دیگه هم هست اونم اینه که من دید خوبی نسبت به این دنیا ندارم و ممکن بود این ژن من به تو هم منتقل بشه و تو هم در آینده بشی یکی مثل من به خاطر همین تصمیم گرفتم تمام کننده این ژن باشم از ژن های شبیه خودم توی دنیا خبری ندارم البته الان فقط خودم تنهایی این تصمیم رو گرفتم اگه همسر آینده ام که هنوز پیداش نکردم هم موافق باشه خیلی خوب میشه و می تونیم یکی از بچه هایی که به دنیا اومدن و پدر و مادرشون از دست رفته رو بزرگ کنیم. یا بدون بچه دوتایی کل دنیا رو می چرخیم شاید ما رو گم کنه و دست از سرمون برداره دنیا رو میگم.
راستی از این هم می ترسیدم که بعد از این که تو به دنیا اومدی من یا مامانت یا هر دومون از دنیا بریم و اون وقت تو تنهایی می خواستی چکار کنی یا شاید زبونم لال دنیای بی رحم تو رو از ما می گرفت اون وقت ... تصورش هم وحشتناکه
وقتی چیزی رو نداری میشه نداشتنش رو راحت تر تحمل کرد اما وقتی چیزی رو به دست میاری و بعد از دست می دیش تحملش خیلی سخته منم تحمل از دست دادن تو رو ندارم تحمل درد کشیدنت رو هم ندارم پس منو ببخش فرزند عزیزم.
خب چه میشه کرد هر کسی یه عقیده ای داره دیگه، منم اعتقاد دارم دنیا فعلا جای خوبی برای زندگی نیست و هیچ دلیل قانع کننده ای برای به دنیا آوردنت پیدا نکردم. شاید بعدها نظرم عوش بشه شاید.
خیلی دوست داشتم می دیدمت اما دلم نمیاد وارد جایی بشی که کلی رنج منتظرت هستن.
خیلی مواظب خودت باش خیلی خیلی دوستت دارم.