امید
امید
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

هیچ نمی گویم و هیچ نمی دانم


نمی دانم که در کدام نقطه از نقاط پهناور هستی زندگی می کنم. نمی دانم که برای کدام هدف این جا هستم. نمی دانم که چرا آفریده شده ام. نمی دانم که سرنوشتم با کدام حوادث پیوند خورده است. نمی دانم چه کسی خواست من به دنیا بیایم. نمی دانم چه کسی از او خواست ما را بیافریند. نمی دانم کدام اوج ها و پروازها به سقوط منجر خواهند شد. نمی دانم که چرا هنوز از خودم و دنیا هیچ نمی دانم. نمی دانم و در این نداستن ها مانده ام و به سکوتی تلخ پناه آورده ام.

آری سکوت من از نداستن است، نه از تواضع و فروتنی، سکوت من از خالی بودن است نه از پر بودن، سکوت من پنهان شدن از نادانی خودم است نه دانایی.

و با همه ی نداستن ها و نادانی هایم باز می نویسم، می نویسم و نمی دانم نوشتن هایم مرا به کجا خواهد رساند، می نویسم و صدای نادانی ام را به گوش دانایان عالم می رسانم. حتی نمی دانم که نداستن هایم از روی آگاهی است یا از روی جهل و نادانی.

نمی دانم که این اقرار به نمی دانم ها، نمایشی است به آگاه بودن بر خویش یا یاوه گویی هایی برای جلب توجه یا حقیقتی ست تلخ از نداستن هایم که نمی دانم.

نمی دانم...

نمی دانمحقیقتدنیا
روزنامه‌نگاری خوندم اما روزنامه‌نگار نشدم / کتاب خوندم اما نویسنده نشدم/شعر خوندم اما شاعر نشدم/ فعلا سرگردان و ماجراجو شدم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید