سکه و شغل و سرپناه
با بیمه و حقوق هر ماه
شرط اول برای ازدواج
این هست بین ما رواج
سر به زیر باشی و راست گفتار
زندگی را به همسرت دهی به اختیار
لب به سیگار و مشروب نزنی
فکر خیانت به سرت نزنی
اذن سخن میخواهم از شما
بعد از آن کنید مرا کمی راهنما
لب به مشروب و سیگار نزدهام
ورنه میگشتم بین دوست و دشمن بد نام
تا که یادم میآید سر به زیر بودم و راست گفتار
این هم از اعمال و رفتار و کردار
حکم میدهم به همسرم به اختیار
نه از روی اجبار بل از روی اختیار
سکه و شغل و سرپناه
می برم سوی خدا پناه
بیشهای است و حقوقی سر ماه
بیمه هم هستیم بحمدالله
یک هزار و اندی سکه
میترسم بکنم سکته
تا که صحبت رسید به این نکته
چشمان پدر شد برافروخته
تو که نداری عرضهی کار و بار
به چه حقی شدی خواستگار
تو که با چند سکه میکنی سکته
هر چه زودتر باید بشوی اخته
من عذب بودم و نداشتم گناه
به خیابان زدم و گشتم گمراه
تا دم صبح مست کردم غضب آلود
هرچه خوبی درونم بود همه شد دود