و در طلب باران فرمود (ع): بار خدايا، ما را باران ده از ابرهايى كه به فرمان اند نه از ابرهايى چموش و سخت نافرمان.
سید رضى گويد: اين سخنى است در فصاحت شگفت آور. زيرا ابرهاى تندر زاى آذرخش افكن همراه با بادها و صاعقه ها را به اشتران سركش كه بر مى جهند و بارهاى خود مى افكنند و سواران خود را بر زمين مى زنند، تشبيه كرده و ابرهاى خالى از تندر و آذرخش را به اشتران رام كه، به آسانى، شيرشان را توان دوشيد و، به آسانى بر آنها سوار توان شد.
باران هاى مفيد:
باران يكى از نعمت هاى بزرگ الهى است كه در قرآن مجيد بارها به عنوان نعمت و همچنين به عنوان آيتى از آيات حق به آن اشاره شده است اين نعمت الهى گاهى خالى از ضايعات است، ابرها نرم نرم مى بارند بى آن كه طوفان و صاعقه و گردبادى همراه داشته باشد. امام(عليه السلام) در كلام خود آن ها را ابرهاى رام و تسليم شمرده، و گاه با طوفان ها و صواعق و گردبادها همراه است كه در عين باريدن، ضايعات فراوانى همراه دارد. آتش صاعقه انسان ها و خانه هايى را مى سوزاند و خاكستر مى كند و گردباد و طوفان سبب ويرانى خانه ها و امارت ها و ريشه كن شدن درختان مى شود. به همين دليل امام(عليه السلام) در دعاى باران خود عرضه مى دارد: «خداوندا! به وسيله ابرهاى رام به ما باران عنايت كن نه به وسيله ابرهاى سركش»; (فِى دُعَاء اسْتَسْقَى بِهِ اللَّهُمَّ اسْقِنَا ذُلُلَ السَّحَابِ دُونَ صِعَابِهَا).
جمعى از شارحان نهج البلاغه اين كلام امام(عليه السلام) را طور ديگرى تفسير كرده اند گفته اند: منظور از ابرهاى رام و تسليم، ابرهاى باران زا و منظور از ابرهاى سركش، ابرهاى بدون باران و پر سر و صداست. و ظاهراً مرحوم سيد رضى نيز در شرح زيبايى كه براى اين كلام نوشته و بعداً آن را تفسير خواهيم كرد كلام امام(عليه السلام) را همين گونه تفسير كرده است. در حالى كه جمله «اُسقنا» (ما را سيراب كن) به هر دو گروه از ابرها اشاره مى كند. امام(عليه السلام) عرضه مى دارد: «ما را با ابرهاى رام سيراب كن نه با ابرهاى سركش». يعنى آن ها هم سيراب مى كنند ولى توأم با آسيب هاى مختلفى هستند. شبيه اين سخن چيزى است كه در دعاى باران از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل شده است; در اين دعا حضرت بارانى را تقاضا مى كند كه مايه بركت نهرها، رويش درختان، ارزان شدن ارزاق، پرنشاط شدن انسان ها و حيوان ها و پرورش زراعت ها و پرشير شدن پستان حيوانات گردد نه بارانى كه ضرر و زيان رساند و مشكلات گوناگون و پى درپى بيافريند.[1]
نكته ها:
1. صلاة الاستسقاء (نماز باران):
در دستورات اسلامى وارد شده است كه هرگاه باران تأخير بيفتد و مردم در زحمت قرار گيرند رو به درگاه خدا آورند و بعد از سه روز روزه پى درپى به طور گروهى به خارج شهر بروند و در زير آسمان نماز باران را كه آداب خاصى دارد به جا آورند. از گناهان خود توبه كنند و خدا را به اسماء حسنايش بخوانند و دعا كنند تا باران رحمت الهى نازل گردد. بارها و بارها تجربه شده است ـ و ما خود نيز تجربه كرديم كه خود داستان مفصلى دارد ـ كه باران رحمت الهى به فاصله كمى بعد از نماز استسقاء باريده است. بسيارى از آداب آن مانند نماز عيد است و در روايات آمده كه اگر روز دوشنبه انجام شود بهتر است. مؤذنان پيشاپيش امام به سوى خارج شهر حركت مى كنند و نماز بدون اذان و اقامه خوانده مى شود يكصد بار رو به قبله تكبير مى گويند و يكصد بار رو به طرف راست، تسبيح و يكصد بار رو به طرف چپ ذكر «لا اله الا الله» و يكصد بار رو به مردم «الحمدلله» مى گويند و امام بعد از نماز خطبه مى خواند و مردم را در آن خطبه به دورى از گناهان و قيام به واجبات دعوت مى كند.[2]
در خطبه 115 و همچنين در خطبه 143 كه پيش تر ذكر كرديم تعبيرات بسيار زيبا و پرمعنا و گويايى درباره نماز باران و چگونگى تقاضاى اين رحمت الهى از خداوند آمده است كه به خوبى نشان مى دهد امام(عليه السلام) در هر صحنه اى وارد بشود حق آن را به عالى ترين وجهى ادا مى كند.
در اين جا مناسب است از نماز باران باشكوهى ياد كنيم كه امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) در عصر مأمون به جا آورد و مايه حيرت مأمون و اطرافيانش شد.
جريان از اين قرار است: هنگامى كه مأمون امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) را وليعهد خود ساخت در آن سال باران نباريد، اطرافيان مأمون و آن ها كه با امام(عليه السلام) دشمنى داشتند گفتند: ببينيد، هنگامى كه على بن موسى الرضا آمد و وليعهد ما شد باران از ما قطع گرديد. اين سخن به گوش مأمون رسيد و بر او سخت آمد به امام(عليه السلام) عرضه داشت: آيا مى شود دعايى كنى تا مردم از باران بهره مند شوند؟ امام(عليه السلام) فرمود: آرى. مأمون عرض كرد: كى انجام مى دهى (آن روز، جمعه بود) فرمود: روز دوشنبه اين كار را انجام مى دهم زيرا شب گذشته پيغمبر گرامى(صلى الله عليه وآله) را در خواب ديدم در حالى كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) با او بود به من فرمود: فرزندم! منتظر روز دوشنبه باش و در آن روز نماز باران را در بيابان بخوان و بدان كه خداوند باران را بر اين مردم خواهد فرستاد و آن ها را از فضيلت و كرامتى كه نزد پروردگارت دارى باخبر خواهد ساخت (البته اين احتمال نيز بعيد نيست كه يكى از مقدمات نماز باران گرفتن سه روز روزه است و امام(عليه السلام) مى خواستند روز شنبه و يكشنبه و دوشنبه را روزه بگيرند).
روز دوشنبه فرا رسيد، آن حضرت به بيابان رفتند و جمعيت زيادى همراه ايشان از شهر خارج شدند، سپس امام بالاى منبر رفت و حمد و ثناى الهى به جا آورد و عرضه داشت: «خدايا، پروردگارا! تو حقّ ما اهل بيت را عظيم داشتى و بر همين اساس مردم به ما توسل جسته اند، همان گونه كه تو امر كردى آنان اميد به فضل تو دارند و منتظر احسان تواند، تو نيز بارانى نافع و فراگير، بارانى بدون تأخير و خالى از ضرر بر آنان فرو فرست، بارانى كه پس از رسيدن آنان به خانه هايشان آغاز گردد».[3]
راوى اين خبر مى گويد: به آن خدايى كه محمّد(صلى الله عليه وآله) را به حق مبعوث ساخت سوگند كه پس از دعاى آن حضرت مشاهده كرديم ابرهاى متراكم در آسمان ظاهر شدند و رعد و برق شديدى پديد آمد و مردم با سرعت به سوى خانه هايشان به راه افتادند گويى از باران شديدى فاصله مى گرفتند.
امام(عليه السلام) خطاب به آنان فرمود: اين ابر مربوط به شما نيست مربوط به فلان منطقه است. ابرها عبور كردند و گذشتند، ابر ديگرى ظاهر شد فرمود: اين ابر نيز مربوط به شما نيست و مربوط به فلان منطقه است; ده بار ابرها آمدند و رفتند. هنگامى كه ابر يازدهم ظاهر شد امام(عليه السلام) فرمود: اين مال شماست، شكر خدا را به جا آوريد و بدانيد كه اين ابر نمى بارد تا وارد خانه هايتان شويد هنگامى كه به خانه ها رسيدند باران دانه درشتى شروع به باريدن كرد به گونه اى كه تمام ظرف ها و استخرها و بيابان ها پر از آب شد و مردم همگى زمزمه مى كردند: «هنيئاً لولد رسول الله كراماته; اين كرامات بر فرزند پيغمبر گوارا باد».[4]
2. قطع بركات آسمانى بر اثر گناهان:
از آيات قرآن و روايات اسلامى استفاده مى شود كه يكى از عوامل خشكسالى و كمى باران، گناهانى است كه مردم مرتكب مى شوند و به سبب آن از اين رحمت واسعه الهى محروم مى گردند.
در سوره نوح در ماجراى گفتوگوى اين پيغمبر بزرگ الهى با مردم آن زمان مى خوانيم كه آن حضرت مى فرمايد: از گناهان خود استغفار كنيد تا باران هاى پربركت نازل گردد: (اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِّدْرَاراً).
و در آيه 130 سوره اعراف مى خوانيم: «(وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْص مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ); ما آل فرعون را به خشكسالى و زيان هاى مالى گرفتار ساختيم شايد از راه نادرست خود بازگردند».
در ذيل خطبه 115 اين حديث را از امام صادق(عليه السلام) آورديم كه مى فرمايد: «إِذَا فَشَتْ أَرْبَعَةٌ ظَهَرَتْ أَرْبَعَةٌ إِذَا فَشَا الزِّنَا ظَهَرَتِ الزَّلازِلُ وَإِذَا أُمْسِكَتِ الزَّكَاةُ هَلَكَتِ الْمَاشِيَةُ وَإِذَا جَارَ الْحُكَّامُ فِى الْقَضَاءِ أُمْسِكَ الْقَطْرُ مِنَ السَّمَاءِ وَ إِذَا خُفِرَتِ الذِّمَّةُ نُصِرَ الْمُشْرِكُونَ عَلَى الْمُسْلِمِين; هنگامى كه چهار گناه شايع بشود چهار بلا دامنگير مردم مى شود: هنگامى كه «زنا» شايع شود زلزله ها آشكار مى گردد و هنگامى كه مردم از دادن زكات امساك كنند مرگومير در چهارپايان مى افتد و هنگامى كه حاكمان در قضا ستم كنند آسمان از باريدن باران بازمى ايستد و هنگامى كه پيمان ها شكسته شود مشركان بر مسلمين پيروز مى شوند».[5]
هنگامى كه امام صادق(عليه السلام) فتواى نادرست ابوحنيفه را در بعضى از مسائل مى شنود مى فرمايد: «فِى مِثْلِ هَذَا الْقَضَاءِ وَشِبْهِهِ تَحْبِسُ السَّمَاءُ مَاءَهَا وَتَمْنَعُ الاَْرْضُ بَرَكَتَهَا; به دليل اين گونه قضاوت ها و مانند آن، آسمان آب خود را حبس مى كند و زمين بركت خود را منع مى نمايد».[6]
* * *
سخن در اين زمينه بسيار است و در اين جا با ذكر كلام سيد رضى كه در ذيل اين گفتار حكيمانه آمده و شرح لغات آن، اين بحث را به پايان مى بريم.
او چنين مى گويد: «اين از كلمات فصيح و شگفت انگيز است زيرا امام(عليه السلام) ابرهاى پرسروصدا را كه توأم با رعد و برق و طوفان و صاعقه است تشبيه به شتران سركشى كرده كه بار خود را فرو مى افكنند و سوار خود را به زمين مى كوبند ولى ابرهاى خالى از اين هياهو را به شتران رام تشبيه فرموده كه به راحتى مى توان از آن ها شير دوشيد و بر آن ها سوار شد». (قال الرضيّ: وهذا من الكلامِ العَجيبِ الفَصاحةِ، وذلك أنّه(عليه السلام) شبّه السّحابَ ذواتِ الرُّعودِ وَالبَوارِق والرِّياح وَالصّواعقِ بالإبلِ الصِّعابِ التي تَقمِصُ بِرحالِها وتَقصُّ برُكبانِها وشبّه السَّحابَ خاليةً من تلك الروائعِ بالإبلِ الذُّلَلِ التي تُحْتَلَبُ طَيِّعَةً وتُقْتَعَدُ مُسْمِحَةً).
«رعود» جمع «رعد» و «بوارق» جمع «برق» و «صواعق» جمع «صاعقه» مى باشد.
«تقمص» از ماده «قَمص» (بر وزن شمس) به معنى سركش شدن شتر است به گونه اى كه پاهاى جلو را بلند كند و پاهاى عقب را بر زمين بكوبد و سوار خود را بر زمين بيفكند.
«تقص» از ماده «وقص» (بر وزن نقص) به معنى پرتاب كردن شخص سوار بر زمين آمده است.
«روائع» جمع «روعه» به معنى چيز وحشت انگيز است و در بعضى از نسخ «زوابع» آمده كه جمع «زوبعه» به معنى گردباد است.
«طيّعة» به معنى مطيع و فرمانبردار است.
«تقتعد» از ماده «قعود» به معنى نشستن و «مسمحة» از ماده «سماح» به معنى رام است و در مجموع اشاره به شترانى است كه به هنگام دوشيدن شير هيچ گونه ناآرامى و نافرمانى اى نمى كنند.[7]