لذت به محرک احتیاج دارد. مثلاً خوردن بستنی لذت میدهد، بوسیدن لذت میدهد، شنیدن یک آوای زیبا لذت میدهد. محرک میتواند بیرونی یا درونی باشد. مثلاً تصور یک اتفاق لذت میدهد.
سرخوشی تسخیر کننده است و گاهی سلب اختیار میکند. سرخوشی بیشتر از لذت دوام دارد. سرخوشی میتواند در اندوه هم رخ دهد. همانطور که کسی ممکن است از اندوهش سرخوش شود. سرخوشی نیازمند مقادیر متغیری از دیوانگیست.
خوشحالی بدون محرک هم رخ میدهد. خوشحالی ممکن است با محرک هم حاصل نشود. خوشحالی با رضایت ارتباط مستقیم دارد.
خوشبختی؛ ممکن است فردی از چیزهای زیادی لذت ببرد، ممکن است گاه به گاه سرخوش باشد، ممکن است خوشحال باشد و بلند بخندد و برقصد، اما خوشبخت نباشد. در خوشبختی برخلاف آنچه میگویند سهم انسان کامل نیست و معمولا زندگی تصمیم گیرندۀ نهاییست.
رنج ممتد است. لحظهای نیست. رنج بازدارندهست. رنج ممکن است عامل بیرونی داشته باشد، اما میتواند با ازبینرفتن محرک نیز همچنان برجا بماند. رنج گاهی از ناتوانی از حل مسئله یا عدم شناخت میآید.
اندوه همیشه میتواند باشد. اندوه آزاد است و بینیاز به محرک. اندوه سینه به سینه و نسل به نسل منتقل میشود. اندوه را آگاهان و خردمندان درک میکنند. اندوه عاری از رنج است. اندوه میتواند لذتآفرین باشد.
عذاب؛ عذابِ بود یا عذابِ نبود. عذاب تحمل، عذاب اجبار و رهایی نیافتن. مانع بزرگ دستیابی به خوشبختی: در عذاب تحمل یک آدم. یک آدم عذابدهنده. اجبار برای تحمل. عذاب طنابی است که بر دست و پا بند میشود و سوزنی که در پوست میرود. عذاب دردآور است. از یاد نمیرود. عذاب که پایان پذیرد، دردش از یاد نمیرود و میتواند به غم بدل شود. آدم رهیده از عذاب ممتد غمگین است و شاید خوشحال شود، اما لذت را از یاد برده است.
غم برعکس اندوه میتواند که ممتد نباشد. غم به محرک نیاز دارد. غم را هر آدمی تجربه میکند. خردمندان از غم عبور میکنند و به اندوه میرسند، یعنی که غصهاش را نمیخورند ولی عصاره و زهرش را به جان میخرند.
درد؛ درد یک حس آگاهکننده است.
غصه غبار هر کدام از اینهاست که بر دل مینشیند و سنگیناش میکند.