ویرگول
ورودثبت نام
مهدی گوهری
مهدی گوهری
مهدی گوهری
مهدی گوهری
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

پرنده‌ای كه ديگر از بادهای سرد نمی‌ترسد

انسانِ ناكامل، مشتاق باختن است چرا كه برای برنده بودن تكامل و تلاش لازم است. ما اغلب شيفته فراقيم، شيفته اندوه، شيفته تلخیِ مستمرِ جانكاه. زيرا كه در عمق جان، سرزنش‌گر خويشيم و شايستگی لذت را در خود انكار می‌كنيم.
برنده بودن رابطه‌ای مستقيم و جاودانه با نظاره‌گر بودن دارد، يعنی ستردن قضاوت از كلمات. كدام ما حاضريم در دادگاه روزمرگی‌ها نقش پوچ اما باشكوه دادستان را معاوضه كنيم با حاضرين ساكتی كه در دادگاه به تماشا نشسته‌اند تا فقط قوانين را بياموزند؟
من دوست دارم قانونی ساده را بياموزم: بخشندگی، بركت است. دوست دارم بی دليل و بی منت از همين لحظه لذت ببرم. از اينک. از اكنون. بايد خودم را قانع كنم نه برگ باشم، نه باد، نه پاييز. بايد درخت باشم اما در تكاپوی متبرک كردن خاكی كه نامش زندگی من است.

دلباختهٔ غرور خودم هستم، عشقی بی معنا كه فرزند عدم شناخت از عزت نفس است. من، اما می‌خواهم بياموزم در روزها و شب ها نظاره‌گر باشم و آموزه خواه. به ضعف‌هايم احترام می‌گذارم و خودم را ابتدا چنان كه هستم می‌پذيرم و دوست می‌دارم، و بعد سعی می‌كنم بهترين نسخه ممكن از خودم باشم.
و از درد رشد لذت می‌برم، زيرا ديگر كودک ناآگاهی نيستم كه نمی‌داند درد كشاله ران ثمره شيرينی نظير قد كشيدن دارد. در ابتدای روز همه را می‌بخشم و خودم را نيز، و می‌كوشم رنجی خلق نكنم، كه رنج‌ها بيشمارند.
آدم خوبی نيستم، نه. اما می‌كوشم خوبی ديگران را انكار نكنم، و می‌دانم دوست داشتن موهبتی است كه دوست داشتنی‌ها بی منت به من هديه كرده‌اند.

دلنوشته
۳
۰
مهدی گوهری
مهدی گوهری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید