این روزها همش دوست دارم یه چیزی بنویسم ، هر چیزی باشه مهم نیست فقط مدام حس میکنم الان وقتشه که یه چیزی بنویسم . نمیدونم چرا ، ولی حدس میزنم چون کرونا داره فراموش میشه نوشتنم اومده . چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم ، گذاشتیم ، از اون روزهایی که بعدنا که بهش فکر میکنیم ، با یه حال گیج و ویجی میگیم یادش بخیر ، میگم یادش بخیر ، البته به خیر خیر هم که نه ، ولی خب ... همه بعد از این ولی خب مکث می کنیم ، مکث میکنم ، میرم تو فکر ، چه روزایی بود . صف نونوایی هست ، صف نونوایی ، صف نونوایی دیگه چیه آخه ؟ واسه اونم دلم تنگ شده بود . چقدر فهمیده بودم زندگیم به هیچی بنده ، دنیا از بیخ یقه مون کرده بود . یقه ام کرده بود ، ترسیده بودم .ولی همه می دونن من حافظه ام خیلی ضعیفه ، زود یادم میره . باز تخته گاز میرم تا برسم به همون هیچی که یادم رفته بهش بندم . فراموشی عجب چیز خوبیه .