یکی از دغدغههای من در هنگام ورود به بازار کارِ برنامه نویسی و طراحی سایت، پیدا کردن یک شرکت و یا کار پروژهای خوب بود و همیشه به خاطر این موضوع من زجر میکشیدم.
بعد از چند سال بالاخره به راز این که چطور یک شرکت خوب پیدا کنم، پی بردم و بر آن شدم تا این مطلب رو بنویسم و این تجربه رو در اختیار برنامه نویسهایی که این دغدغه رو مثل من دارن، بزارم :)
پیدا کردن یک شرکت و پروژه خوب همیشه دغدغهٔ خیلی از برنامه نویسهای شریف این مملکت بوده، مخصوصاً افرادی که تازه وارد این حوزه شدن.
رازی که میخوام بهت بگم رو با یه داستان شروع میکنم.
ترم دوم دانشگاه بودم که به طراحی وبسایت علاقهمند شدم و در حد دانشگاه یک حداقلهایی رو تا حدی یاد گرفتم (html + css + js).
من هر روز به دنبال شغل و استخدام در اپلیکیشن دیوار، جستجو میکردم.
یک روز بالاخره یک فرصت شغلی با عنوان «کارآموز طراحی وب» پیدا کردم و بلافاصله با اونها تماس گرفتم و قرار شد چند روز بعد برای مصاحبه به اون شرکت برم.
کوچه پس کوچههای قدیمی رو تصور کنید غرق در سکوت، فقط صدای نفسهای خودت رو میشنوی،خونههایی که انگار جنها در انجا زندگی میکردن، دیوارهایی که بیشتر شبیه به آثار باستانی قرون وسطا بود!!!
اینجا، جایی بود که دفتر یک شرکت خدمات طراحی وبسایت قرار داشت!
من استخدام شدم...
خب، کاری ندارم به اینکه کلی بیگاری کشیدن (البته تجربههای خوبی کسب کردم)، کارآموزیم حدود 6-7 ماه طول کشید و در نهایت استعفا دادم :)
بعد از این شرکت، با شرکت دیگهای آشنا شدم که با تمام خوبیها و بدیهاش مسیر حرفهای شدن رو به من نشون داد.
اما چطور با این شرکت آشنا شدم؟
من به حدود 10 نفر از دوستهایی که میشناختم که در حوزهٔ مربوط به طراحی وبسایت کار میکنند، از طریق اینستاگرام و تلگرام پیام دادم و از اونها درخواست کردم که اگر شرکتی برنامه نویس و طراح سایت میخواستن حتماً به من اطلاع بدن.
خوشبختانه یکی از دوستانم بعد از چند روز به من پیام داد که فلان شرکت طراح سایت نیاز داره، من هم فرصت رو از دست ندادم و با اشتیاق به سمت شرکت جدید دویدم.(اگر یک چیزی رو از دست بدی، حتماً یک چیز بهتر به دست میاری)
بعد از حدود یک سال، به خاطر یک سری اتفاقات از این شرکت جدا شدم.
در حدود این یک سال من خیلی پروژهها انجام داده بودم و مهارتم به حدی رسید که به تنهایی از عهدهٔ یک پروژه برمیومدم!
سومین شرکتی که با آن آشنا شدم، از طریق یک دوستی بود که در شرکت قبلی باهم همکار بودیم و اون شخص من رو معرفی کرد.
با من تماس گرفته شد و قرار شد روند مصاحبه شکل بگیره که در نهایت منجر به همکاری من شد.
این راز در این جمله خلاصه میشه : کسب مهارت و استفاده از ارتباطات!
در کنار مهارتی که یاد میگیری باااااید شبکهٔ ارتباطی خودت رو گسترش بدی.
شبکهٔ ارتباطی در واقع کسانی هستن که هم تو اونها رو میشناسی و هم اونها تو رو.
اگر این شبکهٔ ارتباطیت، افرادی رو تشکیل بده که در حوزهٔ کاری خودت فعالیت میکنن، حتما موفقتر میشی...
این شبکهٔ ارتباطی تو، از هر کانالی از جمله وبسایت و یا وبلاگ، شبکههای اجتماعی، حضور در همایشها و جلسات و ... میتونه گسترش پیدا کنه.
پس بزار یک جمع بندی کنم و همینطور یک سری نکات مهم رو بگم:
۱- تو باید تمرین کنی و یک مهارت رو خوب بلد بشی و برای اینکه بفهمی چه مهارتهایی نیاز هست که در حوزهٔ کاریت یاد بگیری، میتونی از افراد حرفهای بپرسی و یا به آگهیهای استخدامی حوزهٔ مربوط به خودت سر بزنی (وبسایتهایی مثل دیوار، شیپور، جابینجا، کاربوم و... پر از آگهیهای استخدامی هستن).
۲- شبکهٔ ارتباطی خودت رو گسترش بده و دوستان جدید پیدا کن.در شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام و لینکدین حتماً حضور داشته باش، برای خودت وبسایت راه بنداز و نمونه کار داخلش بزار و برای کسب مهارتهای ارتباطی فردی برنامه داشته باش (برای کسب مهارتهای ارتباطی میتونی به یکی از بهترین اساتید این حوزه، یعنی جناب محمدپیام بهرامپور اعتماد کنی).
اگر این کارها رو انجام بدی شک نکن که بعد از یک سال (با توجه به تلاش خودت) یک رزومه خوب داری، شناخته میشی، در شرکتهای خوبی میتونی کار کنی و حتی پروژههایی رو هم میتونی دریافت کنی.