در حال حاضری که در حال تقتقکردن بر روی کیبورد لپتاپ هستم، کتاب کیمیاگر را به انتها رساندم...
این، دومین رُمانی بود که من در زندگیام خواندم. یک رُمان عالی! جذاب و تلنگردهنده. دلیلی شد برای آنکه بیشتر رُمان بخوانم و از تماشای فیلم در ذهنم لذت ببرم.
کیمیاگر، اثر پائولو کوئیلو برزیلی است. رماننویسی که آرزویش نویسندگی بود و بعد از چالشهایی که در زندگی تجربه کرد به این مهم دست یافت و توانست معروفترین رمان خود، کیمیاگر (The Alchemist) را بنویسد.
داستان کیمیاگر، داستان زندگی است. داستان چگونگی یافتن گنج است، داستان خود گنج است و داستان تو است. داستان این کتاب از نارسیس شروع میشود؛ افسانهای زیبا از یونان باستان و کسی که عاشق زیبایی خود شد و در این عشق غرق شد!
سانتیاگو، جوانی اسپانیایی، یک چوپان و شخصیت اول داستان کیمیاگر است. جوانی که قرار بود طبق آداب و رسوم و خواسته پدر خود، کشیش شود، اما جوان به دلیل شور و شوقی که برای سفر کردن به دور دنیا داشت، تصمیم گرفت چوپان شود. ظاهراً چوپانها نه ویزا میخواستند و نه پاسپورت! فقط تعدادی گوسفند که بتوان آنها را به هر جا که خواست هدایت کند.
جالب است بدانید گوسفندها، بامعرفتتر از انسانها هستند. فقط کافیست به آنها خوراکشان را بدهی، حاضرند جانشان هم تقدیم کنند. دلبسته شما میشوند، اعتراضی نمیکنند به زندگی، سرشان به جای موبایل به علفهای خود گرم است و در عین حال به تمام حرفهای شما هم گوش میکنند. منتی هم ندارند.
این احساساتی بود که سانتیاگو به گوسفندهای خود داشت. روزها با گوسفندهای خود حرف میزد و از دنیا و آدمها برایشان میگفت، باهم دور دنیا را میگشتند و سرما و گرما را باهم میچشیدند.
نقطه شروع جذاب داستان، جایی است که سانتیاگو در یک صومعهای قدیمی که درختی از سقف آن قد کشیده بود، خوابی میبیند. خوابی در باب یک گنج در مصر! این خواب، برای دومین بار بود که تکرار میشود و زمزمههای توجه به نشانهها کم کم در ذهنش نقش میبندد.
در ادامه آهسته آهسته داستان تِمی مذهبی و خاورمیانهای به خود میگیرد. دیدن دختر بازرگان، دیدار با پیرمرد (شاه سالیم)، دزدیده شدن پولها توسط جوان عربزبان، دیدار با بلورفروش و کار در بلورفروشی، دیدار با جوان انگلیسی، سفر در صحراهای مصر، عشق بین او و فاطمه، دیدار با کیمیاگر و تبدیل شدن به باد! از مهمترین اتفاقاتی است که در طول داستان اتفاق میافتد.
جان جهان یا روح دنیا، از مهمترین توصیفات در باب زندگی است. پرداختن به جزئیاتِ مادی طوری است که به آنها جان داده میشود و حتی میتوان با آنها سخن گفت و درکشان کرد. چیزی که به بیان بیکلام یا بیان کائنات در کتاب آمده است. از پرداختن به معنویات هم چیزی نمیگویم، چرا که معنویت در کلمه به کلمه کتاب به چشم میخورد و از خواندن این کلمات، جملات و توصیفات حالتی روحانی را تجربه میکنید. البته که هدف پائولو نیز چنین بود.
این داستان یک سفر است. یک سفر ذهنی از اسپانیا تا اهرام مصر. یک سفر است برای تجربه کردن و پختهشدن و دانستن آنکه گنجی وجود دارد، مسیری برای رسیدن به آن و نشانههایی که هدایتگرند.
میتوان در اینستاگرام به دنبال روشهای سریع رسیدن به درآمد را جستوجو کرد و یا میتوان با کیمیاگر همسفر شد تا گنج خود را پیدا کنیم.
انتخاب با شماست.
پ.ن: کیمیاگر در آخرین سخن خود اعلام داشت که هیچ اکانتی در اینستاگرام ندارد!
همچنین اینجا هم میتوانید بخوانید: کیمیاگر، بدون هیچ اکانتی در اینستاگرام