چند وقتی میشه که خودم رو شدیدا درگیر مفهومی به اسم Career Coaching کردهام و خیلی تجربههای جذابی تو این مسیر به دست آوردهام و دوست دارم که بخشی از این تجربیات رو با شما هم به اشتراک بذارم. برای همین دوست دارم اول تو این نوشته راجع به چیستی و چگونگی قضیه بنویسم و در ادامه بیشتر داستانها و تجربهها بنویسم.
معمولا برای اینکه Career Coaching رو بخوام توضیح بدم میرم سراغ دو واژهی تشکیل دهندهاش و به صورت مستقل در موردشون حرف میزنم.
زبان فقط یک وسیلهی انتقال پیام نیست؛ زبان بخشی از فرهنگ و تفکر آدمهاست.
تو انگلیسی دو واژه با معنی و مفهوم متفاوت وجود داره که ما تو فارسی تقریبا یک معنی بیشتر براش نداریم. ما Career و Job رو کار، پیشه و حرفه ترجمه میکنیم و هر سه واژه تقریبا برامون یادآور یک مفهومه. هر چند اگر بخوایم خیلی زبانشناسانه و فنی با قضیه برخورد کنیم ممکنه مدعی بشیم که تو فارسی هم کار و پیشه مفهومشون متفاوته. ولی همونجوری که گفتم زبون فقط یک وسیلهی انتقال پیام نیست! ما تو فرهنگمون اکثرا تفاوتی برای این دو واژه قائل نیستیم و مفهومی که جابهجا میکنن تقریبا یک چیزه. به هرحال از این بحث بگذریم و بریم سراغ اصل قضیه.
طبق تعریف ویکیپدیا، Career مسیریه که یک آدم از طریق یادگیری، کار و جنبههای دیگر زندگی طی میکنه. از طرف دیگه Job همون معنی کار که ما بیشتر باهاش آشنا هستیم رو میده و به فعالیتی فیزیکی یا ذهنی گفته میشه که برای رسیدن به یک هدف یا نتیجه مشخص انجام میشه و گاهی در ازاش پول دریافت میکنیم.
مسیر حرفهای یا همون Career میتونه چندین کار یا همون Job رو در خودش داشته باشه و علاوه بر اون اتفاقات و مسائل دیگهای رو هم شامل بشه. هر کدوم از ما ممکنه در لحظه مشغولی کاری باشیم یا نباشیم ولی همهمون همیشه و همواره تو یک مسیر حرفهای قرار داریم؛ یا به عبارتی یک Career داریم.
برای مثال کسی که دوست داره یک فیلمساز خفن بشه، توی مسیرش ممکنه کارها و شغلهای مختلفی داشته باشه. از تحصیلش تو دانشکدهی هنر گرفته تا کار کردنش تو یک رستوران برای در آوردن خرجی روزانهاش، بازیگری تئاتر، درست کردن یک بلاگ تخصصی در مورد تئاتر و سینما، نوسیندگی و کارگردانی و خیلی کارها و فعالیتهای دیگه که اگر از منظر بالاتری به قضیه نگاه کنیم همگی در یک راستا و برای یک سری هدف مشخص دارن انجام میشن.
در نهایت مفهوم پیچیدهای نیست که بخوام بیشتر از این راجع بهش بنویسم. فقط از این جهت که احتمالا تو زندگی روزمرهامون ممکنه خیلی پیش نیومده باشه که با این مفهوم روبهرو شده باشیم به نظرم جا داشت تا نگاه دقیقتری بهش بکنیم.
به نظرم Coaching یا همون مربیگری رو لازم نیست که از نظر معنی و مفهوم واژهاش بررسی کنیم و همهمون تقریبا به خوبی باهاش آشنا هستیم (به لطف فوتبال!). ولی چیزی که لازمه اینجا بهش دقت کنیم، ابعاد و گسترهی مربیگری هستش بیشتر.
تا حالا به این فکر کردید که چرا ما (انسانها) فقط برای ورزش از مربی و مربیگری استفاده میکنیم؟ و چرا تو کارهای دیگه از این الگو استفاده نمیکنیم؟
البته من هم جواب این سوال رو نمیدونم ولی به نظر نمیاد دلیل خوبی برای این کار داشته باشیم. پیشنهاد میکنم حتما این ارائهی تد رو ببنید تا کمی بیشتر در مورد مربیگری در جاهایی غیر ورزش هم ذهنیت بگیرید.
البته به نظرم لازمه که در مورد خورد مربیگری هم کمی حرف بزنم و فرض رو بر شناختمون از مربیگری ورزشی نذارم. من شخصا با این دو تعریف از مربی و مربیگری بیشتر ارتباط برقرار میکنم و همین دو رو هم اینجا مینویسم.
وقتی یک آموزگار یا معلم موضوعی رو به شما آموزش میده، در بهترین حالت میتونه صد در صد دانشی که در مورد اون وضوع داره رو درست به شما برسونه و شما هم در بهترین حالت میتونید صد در صد مطلب رو درست بفهمید و در نهایت شما به اندازهی آموزگارتون دانش و توانایی کسب کنید. ولی یک مربی به جای صرفا آموزش یک مطلب به شما کمک میکنه تا خودتون نسبت به مسئله آگاه بشید، راهی برای یاد گرفتنش پیدا کنید، مشکلات مسیر رو شناسایی کنید و براشون راه حل مناسب پیدا کنید. یک مربی خوب لازم نیست که قهرمان جهان شده باشه تا بتونه یک تیم یا یک شخص رو قهرمان جهان بکنه؛ به عبارت دیگه آموزگار شخص رو تا سطح خودش میتونه بکشه بالا؛ در صورتی که یک مربی علاوه بر این میتونه شخص رو از سطح خودش هم بالاتر هل بده.
مفهوم دیگهای که من برای مربیگری دوست دارم، اینه فرض کنید که تو ذهن ما یک عالمه چراغ خاموش وجود داره و یک مربی خوب میتونه کمک کنه مقدار زیادی از این چراغها رو روشن کنیم.
نکتهای که اینجا میخوام روش تاکید کنم اینه که همهی ما در هر سطحی میتونیم از هدایت و کمک یک مربی استفاده کنیم و اگر حرف من رو قبول ندارید بازم پیشنهاد میکنم تا اون ارائهی تد رو ببینید.
خوب از اونجایی که این دو واژه رو به تفکیک بررسی کردیم چیز زیادی برای گفتن نمیمونه و کافیه تا این دو تا مفهوم رو باهم قاطی کنیم.
تو بحث Career گفتیم که همهمون همیشه یک Career داریم و ممکنه تا حالا بهش دقت نکرده باشیم الان تازه یک چراغ جدید بیشتر تو ذهنمون روشن شده باشه. یک مربی خوب میتونه بهمون کمک کنه تا ما نسبت به مسیری که الان داریم میریم آگاه بشیم، با هدفها و آمال و آرزوهامون تطبیقش بدیم و اگر متوجه شدیم که مسیرمون ایراداتی داره، میتونه کمک کنه تا مشکلاتش رو برطرف کنیم و Careerمون بشه نتیجهی انتخابهای خودمون تا اینکه به صورت اتفاقی شکل گرفته باشه.
اگر فکر میکنید من میتونم به عنوان Career Coach بهتون کمک کنم تا مسیر حرفهایتون رو بهتر بسازید به صفحهٔ خدمات در وبسایت شخصیام سر بزنید و به من پیام بدید تا راجع بهش گپ بزنیم.
از تجربیات و نظراتون هم در مورد مسیر حرفهای و مربی و چیزهایی که صحبت کردیم تو کامنتها بنویسید.