من یک فهرست از موضوعاتی دارم که باید در وبلاگم بنویسم. هنوز لیستخیلی بلندبالایی نیست. برای مثال اکنون فقط ۴ ~ ۵ تا گزینه توش هست. این نوشته حاصل خط خوردن یکی از گزینههای اون فهرسته.
پنجشنبه بیستم اردیبهشتماه ۱۳۹۷ با سارو در حال کار روی پادکستی بودم که دوشنبه هفته دیگه منتشر میشه. یه ذره در مورد محتوای پادکست بحث کردیم. بیشتر گفتوگومون در مورد تاریخ خط بود. مخصوصا در زبانهای نیاایرانی. چیزی بیشتر از ۲۰۰ سال پیش. اگر دوست دارید بیشتر بدونید، میتونید از همین الان، کانال تلگرام من رو دنبال کنید تا وقتی پادکست منتشر شد، آگاه شید :)) لینک خوراکمون هم هم همون موقع منتشر میشه.
نزدیک ساعت ۵، با نیمساعت تاخیر رسیدیم به پارک لاله. بارون شدیدی شروع به باریدن کرده بود! سارو که صبح اون روز از نمایشگاه کتاب برمیگشت، بیشتر نگران خیس شدن ۱۰ ~ ۱۲ تا کتابی بود که خریده بود. کتابها رو در تصویر زیر میبینید :)
تو پارک لاله تونستیم بچههایی که برای پویش اومده بودن رو پیدا کنیم. یه دستکش و کیسه (؟!) گرفتیم و ما هم مثل اونها شروع کردیم به تهسیگار جمع کردن. توی اون بارون که همه افراد رفته بودن تا یک پناهگاه پیدا کنند، کارمون حتی از حالت عادی هم عجیبتر شده بود! افراد زیادی از بچهها در مورد دلیل این کار میپرسیدن. اکثریت دید مثبتی داشتند.
شایان شجاعیان، هماهنگکننده این پویش در گروه گفته بود:
استارت این پویش از وقتی خورد که من فهمیدم که حیوونها این تهسیگارها رو میخورن.
یعنی بارزترین ضرر روزمرهش. (که آمار و ارقام عجیب غریب و نمیدونم فلان تن زباله و اینا هم نداره.)
[این] اتفاقیه که خیلی عادی میافته در طول روز.
سینا نظری (از افراد فعال گروه) هم گفت:
من نمیگم که سیگار کشیدن کار خوبیه یا بد! ولی پسماندهای تهسیگارش قابل تأمله!
تو یه سری کشور های دنیا سیگار کشیدن در مکان های عمومی ناهنجاری و یا غیرقانونی محسوب میشه. اگه اشتباه نکنم کانادا اینطوریه!
ولی توی اروپا که سیگار کشیدن توی مکانهای عمومی آزاده، مشکل تهسیگار وجود نداره!
ببخشید از این کلمات استفاده میکنم ولی ? میزنن به چهره ی شهرمون! آدم حالش بهم میخوره وقتی میخواد «سر به زیر» تو خیابونا قدم بزنه ???
باید یه کاری بکنیم!
یک حرکتِ شاید #نمادین ولی با #رویکرد_درونی!
تنها بعد از ۲۰ دقیقه پلاستیک دست من تا پنج سانت پر از تهسیگار شده بود. طبق اون چیزی هم که من براشت کردم، مردم در پارک لاله به سیگارهای «وینستون»، «کنت» بیشتر از سایر برندها علاقه دارند :)
یکی از تاثیرهای دیگهای که این پویش برای من داشت، دیدن حقیقتها بود. اعتیاد یا بیخانمانی در کشور ما کم نیست. پیدا کردن فلان که احتمالا برای تزریق هروئین یا هر چیز دیگری استفاده میشه از این حقیقتها بود. سرنگی که ممکن بود ناقل ویروس هپاتیت هم میبود و شاید میتوانست بدن کودکی بازیگوش را زخمی کند!
در حین رد شدن از وسط یکی از پیادهروهای پارک لاله بودم که دو خانم کارمون رو دیدن و باهامون صحبت کردن. یکیشون در پوشش چادر و اون یکی در یک پوشش عادی. داشتن از سیگار بد میگفتند و جوونهای امروز:
بهش توضیح دادم که نه، ما نمیتونیم این کارو بکنیم، اما این باعث میشه که چشم مردم به دیدن ما عادت کنه و بهشون یادآوری بشه که این ته سیگارها تاثیری در محیط دارن. تاثیری که قطعا مفید نیست.
بهش گفتم که [...] (متاسفم که این قسمت از گفتوگو رو نمیتونم براتون بازگو کنم.)
خدا ایشاالله [...] (در مورد سانسور این قسمت هم معذرت میخواهم.)
این گفتوگو برای من خیلی جالب بود :))
من به همهی افرادی که در پویشهای تأمل (که خیلی اسمش سختی رو انتخاب کردن!) همکاری میکنند، خسته نباشید میگم و انگیزهاشون رو تحسین میکنم :) هرچند شاید اینها هیچ تاثیر بیرونی نداشته باشند، ولی تاثیری که در خود افراد شرکتکننده میگذارند، برای من کافی بوده. در انتها چند عکس از اون روز رو مشاهده کنید :)
راه ارتباط با پویشها: