مهرک
مهرک
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

فلسفۀ اسلامی | اِبنِ باجَّه

عکس از کتابخانۀ شخصی
عکس از کتابخانۀ شخصی
«ابوبکر محمد بن یحیی بن صائِغ» معروف به «اِبنِ باجَّه» زادۀ (1105 میلادی / 498 قمری) در «سَرَقُسطَۀ» «اَندَلُس» (ساراگوسای اسپانیا) و درگذشتۀ (1139 م / 532 ق) در «فاسِ» «مراکش»، با نامِ لاتینِ «اَوِمپِیس» Avempace، دانشمندی جامع‌الاطراف: فیزیک‌دان، پزشک، موسیقی‌دان، شاعر، وزیر و نیز نخستین فیلسوف بزرگ اَندَلُسی در غربِ جهانِ اسلام بود.

گرچه دستاورد فلسفی ابن‌باجّه بسیار کم‌بارتر از «فارابی» و «ابن‌سینا» و یا «ابن‌رُشد» است (درگیری با اُمورِ دنیوی و مرگ زودهنگام، بازدهی او را در این زمینه محدود کرد) امّا بنا بر سُنّت، او در ردیف این غول‌های فلسفۀ اسلامی قرار می‌گیرد.

تألیفات مهم فلسفۀ او عبارتند از:

  • نامه‌ای دربارۀ پیوند عقل با انسان (رسالة اتّصال العقل بالانسان)
  • چارۀ تنهامانده (تدبیر المتوحِّد)
  • نامۀ بدرورد (رسالة الوداع)
در قلب تفکر ابن‌باجه، ایدۀ «پیوند» (اتّصال) قرار دارد، یعنی یگانگی نَفْسْ با عقلِ فعّال و از طریق آن، نوعی ارتباطِ عقلی با ساحتِ اُلوهی.

پیوند با ژرف‌ترین جنبۀ حقیقی و جاودانۀ پدیده‌ها، نَه برای عوام‌النّاسِ جاهل مُیسّر است، و نَه حتّیٰ برای صوفیان (که ماهیّتِ تجربیاتِ عرفانی را بَد می‌فهمند). بلکه فقط فیلسوفان هستند که به کمک عقلِ خود معنای صحیحِ «عِلم» را بِدست می‌آورند: گونه‌هایی از علمِ معنوی، جاودان، جامع و معقول.

در این عملکردِ علم، روح‌های فیلسوفانِ دانا، همچون موضوعِ شناساییِ آنها، فناناپذیر و جاودانه و همچنین همه با هم یکی می‌شوند، زیرا همگی معقولاتِ یکسانی را فهم می‌کنند.

ابن‌باجه بر نوعی «تَک‌رَوانی» صحّه می‌گذارد. عقیده به این که همۀ اَرواح یا جان‌ها یکی است.

امّا مهم‌تر از همه، آنها به وسیلۀ این دانش، به گوهرِ عقلِ خود فعلیّت می‌بخشند و آن را کامل می‌کنند، که در نتیجه به قُلّۀ زندگی سَر می‌کشند و سعادت را دَرمی‌یابند. بِدین ترتیب ما با جنبۀ عَمَلیِ اندیشۀ ابن‌باجّه روبه‌رو می‌شویم.

او همچون فیلسوفِ پیش‌کِسوتِ خود فارابی، با افلاطون موافق بود که نقشِ شایستۀ فیلسوف، تنها تفکّرِ نظری در اصولِ نخستین نیست، بلکه اِدارۀ بِخردانۀ «آرمان‌شهر» (مدینۀ فاضله) نیز بر عهدۀ او است.

هر چند، بِجای تمرکز بر آرمانِ ظاهراً نامفهومِ «فیسلوف-شاه»، ابن‌باجّه بر این حقیقتِ تلخ دست گذاشت که فقط تعداد اندکی از شهرها واقعاً فضیلت‌مآب هستند، اگر نگوییم هیچ شهری چنین نیست؛ و این که سوگ‌مَندانه فیلسوف اغلبِ اوقات یک شخصیّتِ حاشیه‌ای و محروم از اِدارۀ جامعه است. بنابراین، او تنهایی و کناره‌گیری از زندگی را برای فیلسوفان ترجیح می‌داد، تا گرفتار فساد، جهل و رذیلتِ شهرهایی که در آن زندگی می‌کنند نشوند.

عجیب آن که ابن‌باجّه در توصیف این دانایانِ به‌ظاهر خوشبخت و بی‌نیاز از دیگران، اصطلاحی را برمی‌گزیند که فارابی آن را برای انسان‌های شرورِ اصلاح‌ناپذیر در شهرهای سالم اندوخته بود: «علف‌های هرز».

منبع:

گراف، پیتر اس، فلسفۀ اسلامی از الف تا ی، ترجمۀ سعید شفیعی، چاپ سوم، تهران، مولی، 1400.


فَرازی از خطبۀ شانزدهم نهج‌البلاغه

شَغِلَ مَنِ ألْجَنَّةُ وَ ألنَّارُ أَمَامَهُ.
سَاعَ سَرِیعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِیءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِی ألنَّارِ هَوَی. أَلْیَمِینُ وَ ألشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ ألطَّرِیقُ ألْوُسْطَی هِیَ ألْجَادَّةُ.
آن که بهشت و دوزخ را پیش روی خود بیند، آسوده ننشیند.
یا سخت‌کوشی کند که رستگار است، یا جوینده‌ای است کُندرو که امیدوار است، یا تقصیر کاری است که به آتش دوزخ گرفتار است. چپ و راست کمینگاهِ گمراهی است، و راهِ میانگین راهِ راستِ الهی است.


فلسفهفلسفه اسلامیابن باجهانتشاراتکتاب
نویسنده و آهنگساز. آثار منتشر شده: کتاب «سرگذشت خدا» (نمایشنامۀ فلسفی) و آلبوم موسیقی رثائیه (بداهه‌نوازی سه‌تار، یادوارۀ استاد محمدرضالطفی).
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید