در سال 1919، کمیتهی آموزش بریتانیا، گروهی را بهسرپرستی سِر هنری نیوبولت، مسئول بررسی جایگاه «انگلیسی» (زبان و ادبیّات) در برنامههای درسی بریتانیا و چگونگی بهبود وضعیّت آن کرد. آنها موظّف شدند پیشنهادهایی ارائه کنند تا تدریس زبان و ادبیّات را در دانشگاه و دیگر نهادهای آموزش عالی ترویج کنند. گزارش 600 صفحهای آنها 333 پیشنهاد داشت (نسخهی آنلاین آن را اینجا ببینید). آنها بر تدریس زبان انگلیسی از نخستین سال آموزش ابتدایی، تدریس خواندن و نوشتن به زبان انگیسی و تدریس نمونههای عالی از ادبیّات انگلیسی تاکید کردند. یکی از نکاتی که در این بیانیّه اعلام شد، اثر وحدتبخش تدریسِ عمومی زبان و ادبیّات انگلیسی در جامعهی بریتانیا بود.
«پرواضح است که با این بیانیّه ما ضرورت یک آموزش لیبرال را به تمام کودکان انگلیسی، فارغ از جایگاه و طبقهی اجتماعی آنها، اعلام کردهایم. ما مفتخریم اعلام کنیم که این نهتنها باور جدّی ماست که این برنامه از هر نظرگاهی منطقی و نافع منافع ملّی است، بلکه هیچ دیدگاه مخالفی در انبوه نظرات ارسالی نیز دیده نشد. به حکمِ تجربه و اندیشهی آنها که متخصّصِ امر و محقّ به اظهار نظرند، آموزشی اینچنین بیشترین فایده را به شهروندان یک کشور بزرگ خواهد رساند؛ حقّ عمومی برخوداری از این آموزش، التذاذ عمومی از آن بنیادی نوین برای وحدت ملّی به وجود خواهد آورد و حیات ذهنی تمام طبقات اجتماعی را بهوسیلهی تجاربی که پیشتر در اختیار عدّهای قلیل بود، به هم پیوند خواهد داد.» (ص 14 و 15)[1]
تدریس زبان و ادبیّات انگلیسی تا سال 1828 در پادشاهی انگلستان انجام نمیشد. از قرن هجدهم در اسکاتلند تدریس ادبیّات انگلیسی در دانشگاه ادینبرو آغاز شده بود امّا در انگلستان و ولز هیچ کرسی تدریس زبان و ادبیّات انگلیسی وجود نداشت. آکسفورد و کمبریج (پایهگذاشته در قرن سیزدهم میلادی)، نمادهای آموزش عالی بریتانیا، بهترتیب، از سال 1893 و 1911 به تدریس زبان و ادبیّات انگلیسی پرداختند.
این موضوع بهچشم ما که حدوداً یک سده است با نهادهای آموزش عالی مواجه شدهایم، جالب توجّه است، چراکه به نظر میرسد نکتهای که نویسندگان گزارش نیوبولت درباب وحدت ملی و یکسانی ذهنیّت طبقات اجتماعی نوشتند، در ایران نیز، با آموزش عالی زبان و ادبیّات فارسی ذیل پروژهی دولت-ملّتسازی ایرانی پیگیری شد.
تاسیس دانشکدهی ادبیّات به گسترهی وسیعی از تحقیقات ادبی منجر شد که همگی در پی ارائهی روایتی (تا جای ممکن، یکدست و یکپارچه) از تاریخ فرهنگی ایران و اسناد آن (یا به عبارتیِ متون مصحَّح) بودند. ولی احمدی، استادیار مطالعات خاورمیانه در دانشگاه برکلی و استاد زبان و ادبیّات فارسی، در مقالهای[2]، به نقش محوری سبکشناسی ملکالشعراء بهار در پایهگذاری رشتهی (discipline) زبان و ادبیّات فارسی و همچنین برساختن یک تاریخ یکپارچهی فرهنگی اشاره میکند؛ سبکشناسی بهار بیشتر از آن که کتابی در سبکشناسی نثر فارسی باشد، یک تاریخ مفصّل از زبان و ادبیّات فارسی (با تاکید بر نثر) است و شمول آن بر دورههای باستانی زبان فارسی همزمان با دورهی اسلامی، نشانهای از تلاشی در برساختن روایتی یکدست و همگون از دو بخشِ ظاهراً رویارویِ تاریخ فرهنگی ایران است. فتوحی نیز در مقالهای[3] نخستین مرحلهی از تاریخ رشتهی زبان و ادبیّات فارسی در ایران را متاثّر از رویکردهای ملّیگرایانه و احساسات ناسیونالیستی میداند. (ص 32) او مینویسد: «انگیزههای نیرومند ملّیگرایی در دورهی رضاخان، سبب شد تا مطالعات ادبی در زندگینامهی بزرگان و سازندگان فرهنگ ایرانی و زبان فارسی به منزلهی رکن هویّت اهمیّت ویژهای بیابد و متون ادبی فارسی گنجینهی هویّت ملّی قلمداد شوند. دارالمعلّمین و دانشگاه تهران، با حضور چهرههایی چون ملکالشعرا بهار، حسین خطیبی، بدیعالزّمان فروزانفر و علیاکبر دهخدا و علیاصغر حکمت، با تاکید بر چنین هدفی آغاز به کار کردند. تصحیح متون گذشتگان یا به عبارتی، «احیای میراث مکتوب» زبان فارسی، بهجهت امکانات هویّتساز و وحدتبخش آن، در زمانهای که «ایران»، در مفهوم مدرن آن، تاسیس میشد، اهمیّت بسزایی داشت. مسالهای که امروز، شاید از اساس، محلّ پرسش باشد؛ جایگاه دانشکدهی ادبیّات کجاست و در زمانهی جمهوری اسلامی ایران، نقش مطالعهی آکادمیک و عالی زبان و ادبیّات فارسی در جامعهی ایران چیست؟
[1] It will be clearly seen that by this statement we have declared the necessity of what must be in however elementary a form, a liberal education for all English children whatever their position or occupation in life. We are glad to record not only our own strong conviction that such a scheme is, from every point of view, just, reasonable and for the national advantage, but also the fact that in the mass of opinions submitted to us we nowhere find any evidence to the contrary. The judgments and experience laid before us by those who have a large experience and every right to express a judgment, support us in our belief that an education of this kind is the greatest benefit which could be conferred upon any citizen of a great state, and that the common right to it, the common discipline and enjoyment of it, the common possession of the tastes and associations connected with it, would form a new element of national unity, linking together the mental life of all classes by experiences which have hitherto been the privilege of a limited section. (pp. 14-15)
[2] The Institution of Persian Literature and the Genealogy of Bahar's "Stylistics"
[3] رشتهی ادبیّات فارسی از اقتدار تا انزوا، محمود فتوحی، بخارا 93، صص 51-31