رستاخیز کلمات*
«رستاخیز کلمات» (resurrecting the word[1]) نخستین مکتوب فرمالیستهای روسیه است. ویکتور شکلوفسکیِ بیستویکساله، در سال 1914 آن را شخصاً منتشر کرد؛ جستاری کوتاه است که بیآنکه از «غرابتافزایی»، محور نظریّهی شکلوفسکی، نام ببرد، نخست از آن سخن میگوید: از دست دادن امکان «تجربه» و حس زندگی با مردنِ تصاویر، کلمات، موقعیّتها و تمام آنچه در پیرامون ماست. بخش دوم آن به ردّیهای تند و پرشور بر علیه جزمیّت هنری و محافظهکاری تبدیل میشود و در انتهاست که این نوشتهی بغایت بدیع، به نوعی مانیفست فوتوریستهای روس بدل میگردد.
این جستار یک چکیدهی بیفعل دارد:
کلمه-تصویر و فسیلشدن آن. تصویر (epithet) به منزلهی ابزاری برای بازیابی و بازسازی کلمه. تاریخ تصویر به منزلهی تاریخ سبک ادبی. [...]
بخشهای ابتدایی این جستار
کهنترین آفرینش شاعرانهی بشرْ کلمه بود. امروز، کلمات مردهاند و زبان چون گورستانی است. امّا در درون کلمات، زمانی، هنگامی که بهتازگی متولّد شده بودند، یک تصویر زنده بود. هر کلمه، از اساس، یک مجاز است. مثلاً «infant» (نوزاد) در اصل به معنی «سخننگفتن» بوده است. و غالباً، هنگامی که به تصویر پوشیده و محجوبِ واژه برمیخورید احساس شگفتی و لذّتی شما را در بر میگیرد که ناشی از برخورد با زیبایی تصویر اصلی آن کلمه است. زیباییای که روزگاری بود، و اکنون نیست.[2]
هنگامی که کلمات به منزلهی مفاهیمی کلّی، چونان رمزهایی در جبر، بری از تصویر، و در گفتار روزمره به کار میروند، هنگامی که آنها نه بهتمامی گفته و نه شنیده میشوند، آن گاه کلمات «آشنا» میشوند و دیگر، نه صوَر درونی (تصویر) و صوَر بیرونی (آوا) آنها تجربه نمیشود. ما امر آشنا را تجربه نمیکنیم. ما آن را نمیبینیم، بلکه «میشناسیم». ما دیوارهای اتاق خویش، یا یک غلط املایی در متنی را «نمیبینیم» چرا که نمیتوانیم خود را وادار کنیم که «ببینیم» یا بهجای «شناختن»، بخوانیم.
در جستوجوی تعریفی برای امر شاعرانه، و کلّاً، امر هنری، الزاماً به این تعریف خواهیم رسید: «ادراک هنری آن گونه ادراکی است که در آن «فرم» تجربه میشود». اثبات درستی این تعریفِ کاربردی (working) با بررسی مواقعی که عبارتی شاعرانه عادی میشود ساده است. روشن است که ترکیبهایی چون «سرِ میز» یا «پایِ کوه» معنای خود را، هنگامی که از شعر به نثر رفتند، از دست ندادند، بلکه «فرم» خود را از دست دادند.
از دست رفتن فرمِ کلمهْ امر تفکّر و ادراک را بسیار ساده میکند و احتمالاً در علم، شرطی ضروری است، امّا هنر را هیچگاه با کلمهی فرسوده کاری نیست.
شکلوفسکی، همانطور که در چکیدهی بیفعل خود نیز بدان اشاره کرده بود، این جا اندکی در باب تاریخ تطوّر (یا تاریخ رستاخیزهای) تصویر به منزلهی تاریخ ادبی مینویسد؛ تصویر میمیرد و تصویر تازه متولّد میشود چرا که ماهیّت هنر همواره بر بدعت و حیات تصویر استوار است و آن را «با کلمهی فرسوده کاری نیست». او به نوعی نظریّه در تاریخ ادبی نیز دست مییابد؛ نوعی مبنا برای بررسی تاریخ ادبی یک زبان بر اساس رستاخیز تصاویر آن. او به «دوره»هایی در ادبیّات اشاره میکند که تصاویر سادهتر، مردهاند و تصویر آنها دیگر تجربه نمیشود. پس، تصاویر پیچیدهتر خلق میشود و به گمانم، شاید، با بررسی دقیقتر شواهد مثال شکلوفسکی و دقّت نظر در متون کهن فارسی، بتوان به چنین تاریخ تطوّری از تصاویر ادبیّات فارسی رسید (نمونهای از تلاش در سبکشناسی و تحلیل تصاویر شعری ادبیّات کهن فارسی، بهخوبی در کتاب صور خیال در شعر فارسی از محمّدرضا شفیعیکدکنی دیدنی است).
اندک توجّهی را به «مردگان» معطوف میکنیم. در تقابل میان مرده و زنده، فراموش میکنیم که زنده، روزگاری صورتی دیگر داشت که حالا مرده است. این نکتهی دیگری است که شکلوفسکی به آن اشاره میکند؛ «همانگونه که زیستن در ساحل، صدای دریا، و زیستن در شهر، غرّش زیست شهری را از گوشهامان میزداید» و از پیش چشممان دور میکند. «هر چیزی که «عادت» و آشنا بشود، از خودآگاه ما سترده میشود.»[3]
[1] تمایز جالبی در ترجمهی این واژه به انگلیسی در دو ترجمهی مشهور آن وجود دارد. Sherwood آن را به resurrection برمیگرداند که هر دو معنای «برخیزش» و «برخیزاندن» را در بر دارد، اما برگردانِ Berlina از این واژه فاعلیّت را به هنرمند میدهد. کلمه مرده است و شاعر است که آن را برمیخیزاند.
[2] در فارسی برای این موضوع مثال کم نیست. به «کنجکاوی» بیندیشید که چطور تا زمانی که به صورت «کنجکاوی» ننویسیدش، تصویر اصلی و درونیاش رخ نمینماید و به چشم نمیرسد. کاویدن گوشهی یک کمد، اتاق یا کشو. تصویری کهن که از فرط کاربرد مرده و دیگر چشم نمیآید و «تجربه نمیشود» بلکه صرفاً به خاطر سپرده شده و «شناخته» میشود.
[3] شکلوفسکی، در مقالهی درخشان و جریانسازش، که بدان نام برآورد، «هنر به مثابهی تمهید» در باب این موضوع مفصّلتر سخن میگوید. اینها پایههای مفهوم مرکزی نظریّهی او، یعنی «غرابتافزایی» است که در آن مقاله، بدان اشاره خواهد شد. در بازخوانی میراث فرمالیستهای روسی، به آن مقاله نیز، بهتفصیل، نظر خواهیم افگند.