مهرداد نادری
مهرداد نادری
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

تبلیغ را به افراد باهوش بسپارید

حرفهایی که توی این پست میخوام بزنم، شاید برای خیلیا عجیب باشه، اما برای من ثبت یک خاطره است. این پست هیچ ربطی به موضوعات تکنولوژی نداره و تحلیل یک دیدگاه مذهبیه. لطفا اگر با عقاید مذهبی، مشکلات جدی دارید، این پست رو نخونید که براتون آزار دهنده نباشه و من شرمندتون هم نشم.


این صرفا یک تصویر مذهبی است که نمیدونم متعلق به کجاست و هیچ قصد و نیتی برای انتخاب این تصویر وجود نداره. صرفا خواستم با توجه به محوریت مذهبی بودن این پست، از یک تصویر مربوط به مذهب استفاده کنم.
این صرفا یک تصویر مذهبی است که نمیدونم متعلق به کجاست و هیچ قصد و نیتی برای انتخاب این تصویر وجود نداره. صرفا خواستم با توجه به محوریت مذهبی بودن این پست، از یک تصویر مربوط به مذهب استفاده کنم.


یکی از دوستانم هفته‌ی پیش دو تا کتاب رو بهم هدیه داد به نام‌های "سه دقیقه در قیامت" و "آن سوی مرگ" که تیترشون باعث شد از روی کنجکاوی، ساعتی رو به مطالعه‌ی این کتاب‌ها بپردازم و به‌طور کامل مطالعه‌شون بکنم. این کتاب‌ها من رو حسابی بردن به دوران نوجوانی. یادمه نوجوان که بودم، علاقه‌ی زیادی به مطالعه‌ی کتاب‌های مذهبی داشتم. کتاب‌های در محضر لاهوتیان، عطش، تذکره الاولیا، سرگذشت عارفان، در محضر بهجت، زلال حکمت، سوخته، در کوی بی‌نشان‌ها و ده‌ها کتاب دیگه رو با علاقه‌ی خاصی مطالعه کردم. اسم این‌ها رو به خوبی یادم بود ولی بقیه رو یادم نمیاد چون ماجرا به حدود 15 سال پیش بر میگرده. دقت کنید که این نقل یک خاطره‌ست و ادامه‌ی بحثم الزاما ارتباطی به هیچکدوم از کتاب‌هایی که اسم بردم نداره.

اون زمان، از خواندن کتاب‌های مذهبی لذت میبردم چون که بسیاریشون برای من رویاسازی می‌کردن و آرزوهایی رو به تصویر میکشیدن که شاید هر نوجوان رویاپرداز دیگری هم آرزو داشته باشه که به چنین جایگاه‌هایی برسه. ساعت‌ها و روزها به پیاده‌سازی دستورالعمل‌های ارائه شده در کتاب‌ها میپرداختم تا من هم از شیرینی قدرت‌های ماوراءالطبیعه و ارتباطات خاص و منحصربفردی که عرفا و علما ازش بهرمند شده بودند، بچشم و نهایتا کنجکاویم رو ارضاء کنم. به سخنرانی‌های فراوانی هم میرفتم علی الخصوص آیت الله مجتهدی، آیت الله بهجت و حضرات علما آقا مجتبی و آقا مرتضی تهرانی.

این کنجکاوی آنقدر ادامه داشت که از هر فرصتی برای شناخت ادیان استفاده کردم. نه برای اینکه دینم رو عوض کنم. کلا کنجکاو بودم بدونم که در جریان دین و مذهب و رویاپردازی‌ها و اعتقادات سفت و سخت چه میگذره. حتی کار به اینجا رسید که در نوجوانی با کنجکاوی فراوانی برای تحصیل به حوزه علمیه رفتم و مدت زمان نسبتا زیادی رو در خدمت مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی و اساتید حوزه علمیه ی ایشون به تحصیل پرداختم. به واتیکان هم سفر کردم و از طریق وب‌سایت‌ها، مدتی به مطالعه‌ی مسیحیت مشغول بودم. به اجمیازین هم سفر کردم و اونجا هم کمی با دیدگاه ارمنی‌ها آشنا شدم. جالبه بدونید که حتی با کنجکاوی به معبد لوتوس هم در هند سر زدم. در مورد مذاهب هم که تا دلتون بخواد مطالعه کردم به خصوص راجع به تشیع و تسنن و اختلاف‌هاشون.

نمیخوام راجع به تفکرات کنونیم بگم، چون هر چی بگم بالاخره یکسری مخالفش هستن و یکسری موافقش. من هم دنبال حاشیه یا تبلیغ هیچ تفکری نیستم. یعنی اصلا کارم این نیست و تفکراتم کاملا شخصی هستند و به خودم مربوط میشن. تخصص من حوزه‌ی تکنولوژی و کسب‌و‌کارهای تکنولوژی محوره و بهتره فقط در همون زمینه اظهار نظر کنم. اصلا بخاطر استعدادم در تکنولوژی بود که حوزه علمیه رو هم ترک کردم و به سراغ دانشگاه و مهندسی رفتم. در حوزه هم که بودم، با همین علاقه‌ی کنونیم، مشغول تدریس تکنولوژی و زبان بودم :D به بعضی از رفقام، طراحی وب یاد میدادم و به بعضی دیگرشون، زبان انگلیسی. فکر کنم اگر چند سال میموندم، الان کل بچه‌های حوزه‌علمیه، یا سنیور دولوپر شده بودن یا هوش مصنوعی بلد بودن. بگذریم، بعد از دو سه سال تحصیل غیر رسمی و یک سال تحصیل رسمی، از حوزه بیرون اومدم و بعدش هم که کلا دیگه دین رو به‌شکل کاملا شخصی دنبال کردم و به مطالعاتم ادامه دادم.

هنوز هم اعتقاد دارم که معجزه‌ای در رعایت برخی از اصول و تفرکات بنیادینِ ادیان هست که هنوز هیچ روانشناسی نتونسته جایگزینی براش بیاره. در بسیاری از اوقات، اعتقاد به ماوراءالطبیعه و قدرتهاش، صرفنظر از اسمی که هر دینی روی این قدرت میذاره، راهگشای خیلی از دردهای انسانیست. برعکسش رو هم معتقدم، خیلی از بیماری‌های روحی که بسیاری از ادیان با تهدید و تشویق، نتونستن در وجود همه‌ی انسان‌ها حل بکنن، الان ممکنه توسط یک روانشناس زبده به‌صورت انفرادی، در مدت زمان بسیار کوتاهی و بطور موثرتری، درمان بشه.

اما یک چیزی رو نمیتونم نگم. اونم اینه که وسط تناقضات فکری ادیان و مذاهب، یکسری تشابهات هم وجود داره که انسان رو بیشتر به فکر فرو میبره. به خصوص تشابه در رویاسازی. اگه میخواین متوجه بشید که چی میگم، برید و تیتر کتاب‌های مذهبی رو در ادیان مختلف نگاه بکنید تا به تشابه فراوانی که بین رویاپردازی‌های مبلغین وجود داره، پی ببرید. میخوام بگم که گاهی مطالعه‌ی تشابهات از تناقضات مهم‌تر هستند.

من خیلی کوچکتر از اونی هستم که بخوام بگم کی درست میگه و کی غلط میگه اما وقتی دو دیدگاه کاملا متناقض، یک مطلب رو عینا مطرح می‌کنن و به خودشون نسبت میدن، حداقل یکیشون حتما داره دروغ میگه. اینجاست که میگم: "با احترام به همه‌ی ادیان و مذاهب و علما و عرفا و بزرگان که ارادتمند همه‌شون هستم. اما آقایان و خانم‌های مذهبی و مبلغ، به هر دین و آیین و مذهبی که هستید!، حداقل برای تبلیغ، از افراد باهوش‌تری استفاده کنید تا اعتقادات خالص یک نوجوان باهوش رو به نفرت از تشخیص دروغ‌هاتون تبدیل نکنید. حداقل برای متقاعد کردن این نسل جدید، باهوش‌ترین عملکرد، بیان استدلالات صادقانه و پرهیز از دروغ‌پردازی و رویاپردازی‌های مکارانه یا جاهلانه است. تبلیغ در هیچ مجموعه‌ای نباید در اختیار اشخاص کم‌هوش، ساده‌لوح یا کلاهبردار قرار بگیره وگرنه در مدت کوتاهی، احتمالا نتیجه‌ش میشه انزجار."

و آخرین عرضم این است که: انصافا در هر دین و مذهبی، انسان‌های آزاده، پاک و سالمی رو دیدم که از بیان دروغ و غرض‌ورزی پرهیز می‌کنند و مخالف سرسخت هرگونه کلاهبرداری دینی و باز کردن دکان‌های مالی از این طریق هستند. سرشون سلامت و اهدافشون پایدار.

تبلیغخاطرهمذهبدین
بنیانگذار و مدیرعامل شرکت بین المللی ناپرولیتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید