از داستان قبلم 7 روز می گذرد. در این هفت روز ، دو داستان نوشته ام. اما این روزها حس بارگزاری شان را ندارم. کتاب هایم را گوشه و کنار اتاق گذاشته ام. نه می خوانم، نه می نویسم. حتی حوصله انجام تکالیف استاد را ندارم. تکالیف را از نوشته های قبلم ارسال می کنم.
مردمی را می بینم که برای رسیدن به قدرت و ثروت، آرامش و امنیت را به کام دیگران زهر می کنند. از خودم می پرسم: آخر برای چه؟ برای که؟ مگر قرار است به کجا برسیم؟ مگر دنیا آخر کار ماست؟ آیا ما برای دنیا آفریده شده ایم؟ اگر برای دنیا آفریده نشده ایم، پس چرا برای رسیدن به دنیا جان دیگران را می گیریم و یک لقمه نان خوش نمی گذاریم از کام مردم پایین برود؟
به کجا چنین شتابان؟