ویرگول
ورودثبت نام
mehrpouya kakavand
mehrpouya kakavand
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

غریبه

زنانگیت، زیبا ترین جرم شد

یه بی گناه که لای کوچه های مرد سالار ما گم شد

ظهر آزادی می‌بینم رقص موهاتو

تا اون موقع به جون می‌خرم اشک شب هات

کشیدی به دندون، کل دردارو

سنگینی نگاهو تحمل کردی، تا ببینی فردا رو

چه جاهایی که ممنوعی

چه روزایی که می‌خندی مصنوعی

کوه درد، زایید توی دلت

ولی بازم مرهم دردای من بودی

نداری ابتدایی ترین اجازه ی مخلوقت

که حتی اونم لای این خط بندی ممنوعه

کم شد احترام از حضورت

رد پای اشک خشک شد روی گونه هات غروب کردی، یه شهر منتظر طلوعت

لبخندتو بدزد

که اینا همشون دزدن

توجه های کثیف

منتظر یه فرصت

می‌ریزی توی خودت

پر می‌شی

حجمه ی نگاه میاد به سمتت

توی جمع هول می‌شی

بیدار بمون، طلوع نزدیکه

هر تکونی که خوردی من به جات گرفتم سرگیجه

یه بادی بودم که پشت پنجره ی اتاقت دیدم وزیدنت

شاخه هایی که زخم کردن طبیعتت، هیچ موقع نتونستن بفهمن مظلومیتت

کل راه و رفتی تا بشی پناهنده ی کشور استقلال

توی راه به چشم نیومدی و پا گذاشتن روی سنگ صبورت

غریبهدرونمهرپویاحرف های منشعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید