دورهی کنکور معلم فیزیکمان خودش قوانین الکترومغناطیس را نفهمیده بود، ما هم نفهمیدیم اما نکات تستیاش را خوب یادمان داد. میدانستیم مثلاً اگر در جوابها فلان ضریب را دیدیم، فوری حذف گزینه کنیم و مهندسی معکوس و مابقی داستان. این شد که ما از علم، نکات تستیاش را یاد گرفتیم.
در بین بیشتر مذهبگرایان هم این عادت کموبیش وجود دارد؛ نوشتههایی را از بَر میخوانند برای پاکشدنِ گناهان یا دستکم استجابت رویاهای ناکامشان. از مذهب هم همین اوراد مانده و عادتها و بلکم ترسهای عُرفیاش.
اساساً فکر کردن سخت است. در «اندیشیدن» فاعل بودن سخت است. این است که منتظر معجزه و منجی مینشینیم. این است که علوم را به دانستن چهار اصطلاح میکاهیم. این است که دین را دریچهای برای فلاکتهایمان مییابیم. و الا خودمان هم میدانیم که معجزهای وجود ندارد، هرچه هست عجز ماست!