مهدی داورپناه
مهدی داورپناه
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

آخرین باری که گریه کردی؟

دونات، دست و پایش را مثل بچه‌ها روغنی کرده.
مچاله شده‌ایم کنج تاریکیِ ده و نیم جمعه شبِ یک پارک بی کس و کار.
هربار که به هم که می‌رسیم سکوت سر شیفتش نیست.
پشت‌بند هم یکریز حرف می‌زنيم.
امشب اما، انگار جفتمان خفگی قورت داده‌ایم!
یکهو بدون اینکه به صورتش نگاه کنم می‌پرسم:
آخرین باری که گریه کردی کی بود؟
طوری که انگار تمام این مدت را منتظر فرصتی بوده تا سکوت را مرخص کند برود خانه‌شان جواب می‌دهد.

+ با بابام بحثمون بالا گرفت. عصبی بودم. اشک اشک به پهنای صورت. فکر کردم گذاشت رفت. در کابینتو باز بود.
خیس خیس فحشش ميدادم‌.
- کیو؟
+ بابامو دیگه
- او! خب؟
+ تو نگو گوشیشو یا کلید ماشینشو یا یه کوفت ديگه‌ای رو جا گذاشته بوده. ناغافل برگشت تو.
منم دید نداشتم به اومدنش.
داشتم بلند بلند فحشش میدادم و با مشت می‌کوبیدم ته کابینت.
یکهو دیدم تهش یک سوراخ بزرگ وا شده، بابامم توشه؛
هیچی نگفتیم.
گریم بند اومد.
نمیدونم چرا ولی حتما لازم بوده. که در کابینتو کندمو رفتم توی اتاقم.

| یک عدد اهل هنر ?️???? |
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید