مهدی داورپناه·۲ سال پیشآخرین باری که گریه کردی؟دونات، دست و پایش را مثل بچهها روغنی کرده.مچاله شدهایم کنج تاریکیِ ده و نیم جمعه شبِ یک پارک بی کس و کار.هربار که به هم که میرسیم سکوت س…
مهدی داورپناه·۳ سال پیشروزنوشتنشسته بودم جلوی تاکسی.راننده دم به دقیقه از آیینه عقب رو نگاه میکرد.چشماش شده بود آیینهی ذهنش و نگاهش کلمات بود.داشت با خودش دو دو تا چند…
مهدی داورپناهدرکیبوردی برای آزادی·۳ سال پیش|نقد و بررسی فیلم|راه بازگشت (The Way Back) یک فیلم درام و بقا محصول سال ۲۰۱۰ به کارگردانی پیتر ویر و نویسندگی ویر و کیث کلارک است.که اقتباسی از کتاب «پیاده…
مهدی داورپناه·۳ سال پیشمَدرِصهِچه سال هاییچه بچه فراری هایی که میدانستند فردا نشودپس فردا میشود. پس فردا نشود پس تر فردا میشود.بالاخره گیر میافتند و به هزار التماس و…
مهدی داورپناه·۳ سال پیش"اول من،بعد تو"نشسته بودم جلوی تاکسی.راننده دم به دقیقه از آیینه عقب رو نگاه میکرد.چشماش شده بود آیینهی ذهنش و نگاهش کلمات بود.داشت با خودش دو دو تا چند…
مهدی داورپناه·۳ سال پیشاصلا ولش کن ...همین دیروز پریروز بود.گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به حسن. گفتم: حسن شنیدی این یارو ماسکه (ایلان) داره رو یه تراشه کار میکنه که قراره بزارنش…
مهدی داورپناه·۳ سال پیشیه شهری بود...یکی بود یکی نبودیه شهری بود کنج وجودآدماش پیر و جوون یک در میون بودن حسودهیچکی نبود بیاد و برهحرفاش تو رو پی بد و بدتر نبرههرکی هرجا رفته ب…
مهدی داورپناه·۳ سال پیشیکی بود یکی نبودیکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود کنج قصهی ماسگی بود که هنوز بچه بوددلی بود که خالی از کینه بودشکمی بود که هنوز گشنه نبودفکری بود که به فکر ش…
مهدی داورپناه·۳ سال پیشغریبهشاید مرا کند رهاوقتی روم قدم زنانبی هوا در دل طوفان زمانجایی خوانده بودم میشودپرسه زنان،بی هدف آنقدر رفتتا خود کوچ کنند کبوترهای سیاهاما مگ…
مهدی داورپناه·۳ سال پیشیادداشتنشسته بودم توی تاکسی.ساعت حدوداً شیشو نیم صبح بود.تو فاصلهی سوار شدنم تا رسیدن به مدرسه،داشتم به بدبختی های تکراری مثل داد زدنای معلم ریاض…