داشتم فکر میکردم بعضیامون خیلی بیرحمانه داریم یه دردایی رو تحمل میکنیم، دردایی که خیلی بزرگتر از قد و قوارهی ماست. هیچوقت حق انتخابی براشون نداشتیم، زورشون خیلی بیشتر از لبخندامونه. دردایی که هر بار از خودت میپرسی خب چرا بازم من؟ و هر بار جوابی که هیچوقت پیداش نکردی؛ غمگین و غمگینترت میکنه ..
گاهی ما همدیگه رو از دست میدیم تا خودمون رو پیدا کنیم
گاهی ما فقدان رو تجربه میکنیم تا قدر بودن ها رو بدونیم
گاهی ما شکست عاطفی میخوریم تا معنای واقعی دوست داشتن و دوست داشته شدن رو درک کنیم
ولی زندگی همینه...
و ما هر روز و تا همیشه یاد میگیریم و پخته تر میشیم و ورژن با تجربه تری از ما متولد میشه که توان بالاتری برای رویارویی با ناشناخته ها داره. هر روز که طلوع خورشید سوی چشمامو بر میداره بیشتر میترسم از دنیا ولی خب این ترس تنها بخشی از زندگی منو به خطر میندازه؛خطر و معضل مهم تری وجود داره که اکثر موقعه ها خودم مقصرشم و بدتراز همه دلم تقصیرکاره که خیلی مواقع نابجا نازک میشه وباعث میشه به ی سری آدمای بی اهمیت توجه بورزم که یه خبط خیلی بزرگه.
ملیکای عزیزم:(لطفا تعقیر کن سال عوض شده و ادما عوضی تر پس دووم بیار؛ ببین! یکبار برای همیشه بپذیر که آدمها شبیه به تو نیستند و با روحیات غیرقابل پیشبینی و سابقهی زیستی و تربیتی و محیطی متفاوتی با تو مواجه میشوند و تو نمیتونی از همهی آنها توقع درک و شعور متقابل داشتهباشی و همه را قانع کنی که دنیا ارزش کشمکش و جدال را ندارد یا متقاعدشان کنی که در نقطهی اشتباهی ایستادهاند و دارند اشتباه رفتار میکنند.
لطفا یک سری بحثها و گفتگوها را بدون هیچ پاسخ و دفاعی ببند و فقط دور شو؛ هرچند چیزهایی شنیدهباشی که شایستهی آن نبودهای و در ذهنت سوال ایجاد شدهباشد که چرا واکنش تند و نابجایی که دریافت کردهای هیچ کنش قابل توجیه و همسویی نداشته!
به یاد داشته باش که ادامهی گفتگو با بعضی آدمها تو را ناگزیر میکند که شبیه به خودشان رفتار کنی و این در حالیست که تو اصلا شبیه به آنان نیستی...
گاهی فقط فاصله بگیر و حتی پشت سرت را هم نگاه نکن! دنیا بزرگتر از این حرفهاست و آدمها بسیارتر و خوبیها آنقدر وسیعتر که به سادگی بتوانی بدیها و تاریکیهای جهان را فراموش کنی و با خودت تکرار کنی؛ من به زمان و همدلی و اعصابم در موقعیتهای بسیار سازندهتر و مهمتری نیاز دارم...)
سومین روز ساله و من محکم تر پافشاری میکنم برای ذره ای شادمانی حتی به غلط،امسال خاستار تعقیر های بیشتر و بیشتری هستم، الان تقرییا خورشید داره غروب میکنه و بی حواسی روزگار باعث شد الان ندونم دقیقا داخل چه ماشینی هستم ولی مهم مقصده گرچه قراره یه مقدار سخت بگذره ولی میخام اژ خودم دور بشم چه فرقی میکنه چطوری و با چی؟ حالا چه از خنده،غم و الکله خونه خراب کن؛ مهم نیست....
مهم نیست مسیر چطوری میگذره فقط بگذره کافیه، کتابی که تازه شروع کردم(عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست) تلخ اما واقعیه و به نظرم اگه این روزها داری با سوگ غیر قابل تحملی دست پنجه نرم میکنی بدون ذره ای درنگ بشین تو خلوت خودت بخونش، تاکیدم برای خلوت بودن برای اینه که قراره با واقعیت درد اشنا بشی و خب بالاخره درکش نیاز به تنهایی داره، خیلی چیزهارو تنهایی بهتر میشه درک کرد.
خب برای امروز کافیه: سلام سال جدید🕊