من مخالف بیشتر آدم ها سعی میکنم احساساتم رو واضح نشون بدم. چون این کاریه که آدم ها باید انجام بدن.من اگر دلتنگت میشم بهت پیام میدم و حالتو میپرسم و بهت میگم دلم برات تنگ شده. ازت میخوام همو ببینیم تا حضورتو دوباره حس کنم یا اگر امکانش هست تماس تصویری داشته باشیم تا چهرتو ببینم. اگر نه تماس صوتی تا فقط صدای نفستو بشنوم. فرقی نمیکنه دو ماه گذشته یا یک سال. من بهت دلتنگیمو ابراز میکنم. بالاخره ما رفیق هم بودیم. تو این مدت دائما باهم در ارتباط بودیم و از حال هم باخبر. درست نیست یک هو بزاری بری. حالا اگر هر بار بگی نه نمیخوای منو ببینی ،میس کالم رو که میبینی زنگ نزنی و جواب پیام هامو هم دیر و مختصر بدی . باشه من همه ی این چراغ قرمز ها رو میبینم. ولی دارم به ندای دلم گوش میدم و بازم میام. ولی این یک راهه که همیشه میرسه به یک دو راهی. راه سمت راست که فکر میکنم تهش تویی رو من همیشه میرم و باز میرسم به همین دوراهی. و میدونم راه دیگرو این سری باید برم . این راه گذشتن و رفتن پیوسته است. این راه منو از تو دور میکنه و میبره به مسیر های جدید.