همیشه با دستهبندی آدمها مشکل داشتم. البته گاه این کار را در ذهنم انجام میدهم اما سریع متوقفش میکنم. اما این موضوع در جامعه ما اجتناب ناپذیر است!
دخترها باید اینگونه باشند!
معلمها باید آنگونه باشند!
بعضی مردها خجالت نمیکشند اینطوریاند!
دخترهای باحجاب آنطوریاند!
دخترهای بیحجاب اینشکلیاند!
جملههای آشنایی که هر روز و هر روز زیاد میشنویم و گاه با آنها دست و پنجه نرم میکنیم.
تمایل شدید آدمها به طبقهبندی کردن و برچسبزدن به یک گروه خاص!
انگار که ادویههای توی کابینت را در ظرفهای شیشهای ریخته و نامش را روی آن میزنیم تا درست استفاده کنیم. اما یادمان میرود آدمها ادویه نیستند که هر وقت فلفل را برداشتی توقع داشته باشی تند باشد و هر وقت زرد چوبه را برداشتی انتظار داشته باشی زرد کند!
آدمها مطابق توقع و آنچه در ذهن ماست گروهبندی نمیشوند و عمل نمیکنند!
فکر میکنم به تعداد آدمهای آفریده شده، دستهبندی داریم. آدمها منحصر به فردند.
میتوانند هر کاری را که دوست دارند تا جایی که به دیگران آسیبی نرسانند، انجام دهند.
میتوانند چادری باشند اما سیگار بکشند.
میتوانند بی حجاب باشند اما نماز بخوانند.
میتوانند سالهای زیادی زندگی کرده باشند اما کودک درونشان فعال باشد.
میتوانند هزار هزار جوری که در ذهن ما فرو کردهاند ناجور است، باشند.
میتوانند خودِخودشان باشند.
آدمها را در ظرفهای شیشهای ادویه نریزیم. آنها غافلگیرمان میکنند!
ملیکا اجابتی