ملیکا اجابتی
ملیکا اجابتی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

قلعه کلمات

دفترم بزرگ است. بزرگ‌تر از میز کوچکم!

کلمه‌هایم را گوشه گوشه‌اش می‌چینم و قلعه‌ای می‌سازم.

وسط قلعه‌ی کلماتم، روی دفترم می‌نشینم.

زانوهایم را در آغوش می‌گیرم و میان دو خط دفتر تکیه می‌زنم.

خط‌ها را می‌کشم و ول می‌کنم. محکم به کلمات می‌خورند و حروف پخش و پلا می‌شوند.

بلند می‌شوم و آرام آرام چون بندبازی روی خط کمرنگ دفترم حرکت می‌کنم.

به میان دو صفحه می‌رسم و خودم را رها می‌کنم. ستون‌مهره‌ام درست وسط دفتر است. دستانم را باز می‌کنم. یکی روی صفحه‌ی راست. یکی روی صفحه‌ی چپ. پاهایم را روی هم می‌اندازم.

دستانم را به دو طرف می‌کشم و اول یک جمله و آخر دیگری را می‌گیرم. دو رشته‌ی کلمات را به هم گره می‌زنم. محکم می‌کنم و بعد با آن موهایم را جمع می‌کنم و پاپیون می‌زنم.

از جایم بلند می‌شوم. به سمت لبه‌ی دفتر حرکت می‌کنم. دیوارهای قلعه بلند‌ند. به سمت خطوط برمی‌گردم. با کلمات طنابی بلند و ضخیم می‌سازم. می‌خواهم با آن‌ها از دیوار قلعه بالا بروم.

بالا می‌روم. کلمات کش می‌آیند اما پاره نمی‌شوند. بیرون دفتر می‌پرم. لبه‌ی میز کوچکم می‌نشینم و فکر می‌کنم این‌جا کسل‌کننده‌تر از چیزی‌ست که تصور می‌کردم. به دیوار قلعه می‌نگرم. کلمات کش‌آمده و بدریختم هنوز آویزان‌اند. می‌خواهم به قلعه برگردم. با کلمات آنقدر جمله ببافم تا تمام زمستان را گرم بمانم.

ملیکا اجابتی

کلماتنوشتندفتر
می‌نویسم و می‌خوانم تا در اقیانوس زندگی غرق نشوم. سایت: melikaejabati.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید