بارها نام کتاب فرانکشتاین به گوشم خورده و حتی همین یک ماه پیش قصد خریدش را داشتم اما همچنان نه این کتاب را خریده و نه آن را خواندهام.
اما به طور اتفاقی فیلمی از زندگی نویسنده این کتاب یعنی مری شلی دیدم که مرا برای خواندن کتابش مشتاقتر کرد.
در آغاز فیلم، مری دختری شانزده ساله است که همراه با خواهر، برادر، پدر و نامادریاش زندگی میکنند. پدر مری کتابفروشی دارد و آدمی اهل مطالعه و تحصیل است. مری هم در دنیای کتابها بزرگ شده و علاقه وافری به ژانر تخیلی و ترسناک دارد. در حالی که در آن زمان خواندن و نوشتن اینگونه رمانها برای دختری جوان، درست نمینمود.
مری همچنان به کار خود ادامه میدهد و روح آزادیخواه او اجازه نمیدهد سنت و عرف زمانه محدودش کنند.
او تحت تاثیر همین افکار و شخصیتی که داشت در ادامهی زندگیاش تصمیمات بزرگی میگیرد و با وجود مخالفت پدرش، راه خودش را میرود.
با این حال پدرش به او میگوید: مری نگذار افکار دیگران جلوی راهت را بگیرند، صدای خودت را پیدا کن!
مری در پیچ و تاب زندگی، احساسات و اتفاقاتی که تجربه میکند، با الهام از عشقش اثری فوقالعاده به نام فرانکشتاین را روزها در پی هم مینویسد. کتابی که در زمان او، هیچ ناشری با نام یک نویسندهی زن چاپش نمیکرد.
مری موفق میشود به طور ناشناس، داستانش را چاپ کند و زمانی که اثرش در میان مخاطبان این حوزه معروف میشود، بالاخره میتواند کتاب را با نام خودش نیز به چاپ برساند.
و آنچه در پایان از مری برایم شگفتانگیز بود، این است که او آزادانه تصمیم گرفت و آزادانه زیست. تجربه کرد، رنج کشید اما در نهایت از هیچ چیز پشیمان نبود. او شعلهی درونش را پیدا کرد و توانست از آن چیزی خارقالعاده خلق کند.
ملیکا اجابتی
پن: اسم فیلمی که معرفی کردم مری شلی هست و در این معرفی نهایت تلاشم رو کردم که چیز زیادی از روند داستان فیلم نگم، پس جذابیتش رو از دست نداده و خوشحال میشم اگر دیدینش، نظرتون رو با من درمیون بگذارید :)